رمان عشق حقیقی p11

𝒔𝒂𝒈𝒉𝒂𝒓 𝒔𝒂𝒈𝒉𝒂𝒓 𝒔𝒂𝒈𝒉𝒂𝒓 · 1402/08/20 19:31 · خواندن 2 دقیقه

سلومم

چطولید

بچه ها شدم رادیو 

نمیدونم بکدوم سازتون برقصم 

میگین فصل ۲ بده بعد از اون ور میاین میگین نده 😐 من چیکار کنم ؟ حالا بزن ادامه

آل : بای ❤

روز سه شنبه

م : ماریا بیا  آماده شو ساعت ۲ونیمه

ما: باشه مامان کدوم لباسم  ؟

م : لباس پف پفیت رو بپوش با کفش پاشنه بلندت رو 

ما : باشه رژ نمیزنم 

م : اوممم نمیدونم 

وقتی ماریا رفت مهمونی 

ما :سلام خاله 

آل: سلام ماریا چطوری ؟

ما : میسی

رز: سلام ماریا (با صدای ذوق زده)

ما : سلام رز تولدت مبارک ❤

#مرینت

رفتم ماریا رو گذاشتم .

آدرین زنگ زد

آ : سلام مرینت 

م : سلام آدرین 

آ : ماریا رو گذاشتی؟

م : اوهوم گذاشتم

آ :  ماریا اسباب بازی (حالا یه اسمی واسه اسباب بازی بزارید) میخواست براش خریدم خوشش میاد  ؟

م : آره بابا خوشش میاد 

آ : راستی پرستار گفت فردا نمیاد مرخصیه 

م : مرخصی ؟ من فردا میخوام برم سر کارر

آ : خب یه کاریش بکن 

م : اه خدافظ 

# ماریا 

به مامان رز کادو رو دادم و دیدم یک ربع بعد دوستای رز هم اومدن 

باهم بازی کردیم و خیلی خوش گذشت

ساعت ۵ بود .

کیک و کادو هارو آوردن 

آل : بیاید رقص چاقووو

آل : اول ماریا

ما : ممنونن

و رقصیدم 

...

ساعت ۶ و نیم

ما :میشه به مامانم بگی بمونم ؟

لطفا خاله

آل: البته . ولی فک نکنم اجازه بده 

ما : حالا زنگ بزنین 

آل: سلام مرینت 

م : سلام آلیا چطوری بیام دنبال ماریا ؟

آل : خوبم مرسی چرا انقد ناراحتی ؟ 

م : پرستار ماریا مرخصی گرفته فردارو  من نمیتونم ببرمش سر کار

آل : ماریا میگه میخواد اینجا بمونه میتونه بمونه 

م : واقعا ؟ ممنون میشم 

آل : آره مگه تعارف داری 

م : نه ولی تنک 

آل : بای

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عه دقت کردین این دوپارت آلیا میگه بای؟ اونم آخرش😂

حواسم هست به شرط نرسوندید

بکلینک 

این برای نظرسنجیه که من بزارم یا نه