p6 ؟love or entertainment

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/08/20 19:07 · خواندن 6 دقیقه

سلام بچه ها اول هفته چطور بود اگه دوست داشتین تو کامنت ها بهم بگین امیدارم حالتون عالی باشه

لایک و کامنت فراموش نشه

بپر ادامه مطلب 

این جن خر کی باشه ای کسی که فقط میخونی و رد میشی اگه لایک کامنت نذاری خودم می‌کشمت 

لایک و کامنت فراموش نشه 

از زبان الیا

ساعت ۶ با آلارم موبایل بیدار شدم فلش رو از کامپیوتر کشیدم و داخل کوله گذاشتم دست و صورتم رو شستم

ویویان هنوز خواب یه دوتا تخم مرغ و بیکن درست

گذاشتم توی تابه رو گاز و شروع کردم به هم زدن 

قهوه جوش رو روشن کردم

میز صبحانه رو چیدم قهوه هارو رو داخل ماگ ریختم

و رفتم تا ویویان رو بیدار کنم

من : ویییییییییییییییی بلند شو نمیخوای که دیر برسیم

ویویان : الیاااااااااااااا ولم کن الان بیدار میشم

من : ۱۰ دقیقه دیگه پای میز صبحانه باش وگرنه خودم میام سراغت 

رفتم سر میز و شروع کردم به خوردن داشتم قهوه میخوردم که وی هم اومد پایین

وی : سلام صبح بخیر

من : سلام بیا صبحانه بخور من میرم لباس بپوشم

رفتم بالا یه هودی ی فندقی یا طرح و شلوار جین

و کتونی های نارنجی پوشیدم کولم رو روی دوشتم انداختم و دم در منتظر وی بودم

که اونم اومد پایین و راه افتادیم سمت دانشگاه

امروز سومین کلاسم با خانم ماریانا بود دومین با آقای میشل اولین هم بای استاد تازه کار به اسم رابرت

که ظاهرا قرار بوده به عنوان پروژه ی دانشگاهی ی خودش یه روز این‌جا تدریس کنه 

وقتی رسیدیم نزدیک دانشگاه نینو رو دیدم که داشت از اون طرف خیابون به سمت دانشگاه میومد

دیدم وی حواسش جای دیگست سرعتم رو کم کردن تا نینو بهم برسه و کمی باهاش حرف بزنم

نینو : سلام

من : سلام میشه لطفا برای پروژه ی کمکم کنی یه طرح اولیه آماده کردم اما میخوام تا دوشنبه تا جایی که میشه بهترش کنم

نینو : حتما بعد دانشگاه بیرون منتظرم باش تا بریم خونه ی من و روی پروژه کنار کنیم

من : مطمنی ؟ خونه ی منم میشه ؟ 

نینو: اونوقت همخونه ایت رو میخوای بخوری یا منو نامرئی کنی ببری خونه 

من : ای وای راست میگی باشه پس بعد دانشگاه منتظرت هستم راستی دوتا کلاس اخر با کیه ؟ 

نینو: راستش میخوان برای رشته ی گرافیک یه کنفرانس بزارن و بهترین های این دانشگاه رو دعوت کنن تا به اونجا بیان ما دانشجو های پایه هم برای یادگیری و نکته برداری میریم اونجا البته اخیتاری هست اگه اونو شرکت نکینم میتونیم بیشتر روی پروژه کنار کنیم و احتمالا توی کنفرانس مطالب بهتری گیرمون میاد

من : باشه پس بعداً می‌بینمت

سرعتم رو زیاد کردم ولی وی رو پیدا نکردم احتمالا رفته سر کلاس منم وارد سالن گرافیک شدم و داخل کلاس ۳ رفتم و ته کلاس نشستم نینو هم اومد و کنار من نشست 

استاد رابرت: سلام بچه ها من استاد رابرت پتینسون

هستم و امروز قراره به عنوان استاد ازمایشی به شما تدریس کنم 

دفتر نکنه برداری رو برداشتم صداش آنقدر اروم و پر استرس بود که باید به جای نکته غلط برداری میکردم

داشت خوابم می‌گرفت دیشب به خاطر پروژه خوب نخوابیدم امروز هم احتمالا وقت نکنم یکم بخوابم

اما یه شانسی آوردم اونم اینه که امروز رستوران از ساعت ۵ باز میشه اگه کارم خونه ی نینو زود تموم بشه میتونم استراحت کنم

دیدم نینو داره دستش رو جلوی صورتم تکون میده

من : بله چی شده ؟ 

نینو: خوابی تو استاد داره میگه درباره گرافیک توضیح بده

استاد: خانم سزار لطفا جواب سوالم رو بدین گرافیک چیست

شروع کردم به توضیح دادن و نمره ی اضافه گرفتم

باید حواسم رو بیشتر جمع کنم اگه نینو بهم نمی‌گفت صد سال سیاه صدای استاد رو نمی شنیدم

کلاس تموم شد رفتم حیاط و یه گوشه خودمو جمع کردم و چشم هامو بستم تا کمی استراحت کنم

و نفهمیدم کی خوابم برد

وقتی چشم هام رو باز کردم حیاط نسبتا خالی بود و همه داشتن میرفتن داخل

بدو بدو خودمو رسوندم به کلاس و رفتم داخل

نینو که مثل همیشه ته کلاس نشسته بود

من : نکنه ته کلاس خبریه کیک و آبمیوه میدن ؟ 

نینو : نه من ته نشین هستم و ته تمام اجسام و اماکن می‌نشینم

خنده کردم و نشستم کنارش

استاد میشل اومد و با سرعت ابر نور شروع کرد

درس دادن گوش هام داشت هنگ می‌کرد

اخه یه ثانیه وایسا نفس بکش میمون

نینو : کی میمونه ؟ 

ای وایی یعنی انقدر بلند گفتم

من : هیچکس

نینو شروع کرد ادای میمون در آوردن دوتایی زدیم زیر خنده یکم شارژ شدم و به ادامه درس گوش دادم

استاد : کلاس تمومه

نینو تو ذهنش ( خدایا ازت ممنونم) 

نینو دستش رو اورد بالا و یکی زد تو سرش

نینو: بدبخت شدیم کلاس بعدی با استاد ماریانا هست بر فنا رفتیم که رفتیم بدو بیا تا قبل اومدن اون ربات بدون مغز یکم استراحت کنیم

رفتیم داخل حیاط و روی یه نیمکت نشستیم 

نینو : چیزی میخوری از بوفه بگیرم ؟ 

من : نه ممنون من کاملا سیرم

همون لحظه شکمم شروع کرد بلند غار و غور کردن 

نینو: آها سیری بعد شکمت صدای بمب اتم میده اصلا خیلی منطقیه 

لبخند ضایعی زدم نینو رفت سمت بوفه تا یه چیزی بگیره بعد چند دقیقه برگشت

دستش رو دراز کرد و یه ساندویچ داد دستم

نینو : بفرمایید ساندویچ صبحانه

من : خیلی ممنون لازم نبود زحمت بکشی

نینو : نه این چه حرفیه کاری نکردم

شروع کردیم به ساندویچ خوردن خیلی خوشمزه بود یا حداقل من خیلی گشنه ام بود به هرحال نینو دوست خیلی خوبی بود

بعد خوردن ساندویچ ها نینو یه کتاب درباره چگونه

خوب در بخوانیم از کوله بیرون آورد و شروع کردیم به خوندن 

ساعت رو نگاه کردم هنوز وقت بود کتاب خیلی به درد بخوری بود اگه شد از نینو قرضش میگیرم

زنگ شروع کلاس ها به صدا در اومد و حیاط به شرکت خالی شد

رفتیم داخل کلاس وقتی استاد وارد شد رنگش سفید و جون نداشت انگار که حالش اصلا خوب نبود

استاد: سلام... بچه ها.... دوتا کلاس اخرتون شرکت اختیاری هست.... لطفا کتاب رو باز کنید..... ( دوستان این نقطه ها سرفه هست) 

وسط حرفش بارها سرفه میکرد و نفسش می‌گرفت

من : استاد شما حالتون خوبه ؟ 

استاد : بله خانم سزار فقط دچار سرماخوردگی شدم

احتمال داره چند روز اینده رو به کلاس نیام

شما میتونید زنگ هایی که من نیستم رو داخل حیاط بگذورنید 

بعد تموم شدن حرفش دوباره شروع کرد به درس دادن اما مشخص بود به زور اومده

بعد کلاس..... 

نینو : خب بریم کنفرانس یا خونه ی من. ؟

کمی فکر کردم و گفتم: خانه ی شما

از دانشگاه رفتیم بیرون و به سمت خونه ی نینو راه افتادیم خونه اش نزدیک خانه ی مارشال بود

تقریبا چند کوچه بالا تر

نینو در رو باز کرد و رفتیم داخل خونه ی ویلایی بود

نسبتا مرتب بود

رفت داخل اتاقش و با چندتا کتاب گنده اومد بیرون

اونارو گذاشت زمین و اومد کنارم نشست

نینو : بسیار خب شروع کنیم

من : باشه

..............  

 

خب این پارت عکس جن نداشتم خودتون دیگه لایک کامنت بدید و بهم انرژی بدین

لایک و کامنت فراموش نشه فعلا خداحافظ ❤️