💜بدون تو 💜
پارت 1
آهنگ توی گوشم می خوند منم باش می خواندم ادرینم کنارم بود از وقتی که یادم میاد اونا همسایه ما بودن و ما باهم بازی می کردیم بهترین دوستم بود داشتیم باهم به دانشگاه می رفتیم وقتی رسیدیم دانشگاه من نیمکت پشت آدرین نشستم
و استاد اومد خودشو معرفی کرد و اسم دانشجو هاهم یکی یکی گفت بنظرم خیلی استاد خوبی بود و بنظرم خیلی خوب به دانشجو هاش آموزش می داد بنظرم می تونستیم خیلی با هاش راحت باشیم زنگ تفریح که شد همراه الیا دوست صمیمیم بعد آدرین داشتیم حرف می زدیم که یهو یه پسر موآبی که لاک زده بود اومد پیش من و الیا و به من
گفت جووووون خوشگله
همون لحظه آدرین اومد و مارو از دست اون نجات داد کلاس تموم شد و منو آدرین داشتیم با هم از دانشگاه بر می گشتیم داخل یه کوچه تاریک و تنگ شدیم گرم صحبت کردن بودیم که دوباره همون پسره اومد و گفت بیا باهام دیگه گوگولی آدرین با مشت زد توی گوشش پسره یهو شروع کرد به خندیدن و گفت نکنه دوست پسرشی
در کمال ناباوری آدرین گفت آره دوست پسرشم داشتم شاخ در میاوردم که پسره گفت ثابت کن آدرین دستمو گرفت و منو بغل کرد ولی پسره گفت کافی نیست جوجه آدرین یهو شروع کرد به خوردن لبام
برای اینکه پسره شک نکنه منم همراهیش کردم پسره رفت و آدرین هم لباش رو بر داشت بهش گفتم چرا این کارو کردی یکم رفت توی فکر و گفت ................
بنظرتون منحرفی ترش بکنم🤔🤤
😉😉😉