🪟🌼 two balconies 🌼🪟 پارت 11

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/08/18 08:10 · خواندن 2 دقیقه

سلامم. امتحان دارم ولی خب.

اگر همینجوری حمایت کنید پارتا رو طولانی تر میکنم 😄

 

مرینت از دانشگاه برگشت. کیفش رو روی تختش انداخت و گفت:پوفففف. چرا نمیای ادرین؟!

ادرین در رو بست و گفت : اومدمممم.. 

مرینت گفت: پارتی ساعت چنده که من حاضر شم؟ 

ادرین گفت: ساعت 8:30 ئه. الان ساعت چنده؟ 

مرینت از توی اتاق گفت: 7:00…

ادرین گفت: پس تو باید الان حاضر شی، چون صد سال میکشه یه ارایش کنی…

مرینت با لباس راحتی از توی اتاق بیرون اومد و ادرین رو بغل کرد: ببینم انقدر روم غیرتی نباش باشه؟ :>

ادرین گفت: نمیتونمممم ! مرینت نگاهی سرزنش وار به ادرین کرد و اون زیر لب گفت: خیله خب. باشه…

مرینت رفت توی اتاقش و گفت: خببب، چی پبوشم؟ و در رو محکم بست.. ادرین رفت توی اتاقش و داخل کمدش رو نگاه کرد.

ادرین خیلی زود حاضر شد و اومد روی مبل نشست و منتظر مرینت موند.

مرینت بعد از یک ساعت بیرون و اومد و گفت: خوب شدم؟!

ادرین واقعا از مرینت خوشش اومده بود. ولی باز غیرتی شد و گفت: خیلی بازههههههههههههههههههههههههه! روز به روز بدتر میشییییییییی!

 

ببخشید کم بود دارم میرم بازار

اینم عکساش

لباس ادرین

ناخنای مرینت

لباسش

کفشش

اینم موهاش