عشق باعث جنایت است🖤💋P12
سلام دوستان میدونم خیلی وقته پارت ندادم و هفته قبلی تا اومدم پست بزارم مهسا منو حذف کرد حمایت ها زیاد باشه آخر هفته ها اگه بتونم میزارم🧡🍁
شروع داستان 📑
💚از زبان آدرین 💚
وقتی مرینت این حرف ها رو گفت دلم ریخت چقدر تو بی رحمی لایلا ❗️ بعدش هم باید با اون لایلا روی مخ ازدواج کنم این چه وضعیه سرمو به فرمون چسبوندم از کاری که کرده بودم پشیمون شدم بی اختیار یک قطره اشک از گوشه چشمم اومد پاک کردم مَرد که گریه نمیکنه آدرین . بعد به سمت خونه روندم بعد گوشیم شروع به زنگ خوردن کرد جواب دادم لایلا بود . لایلا : سلام آدرین به نظرت کی ازدواح کنیم . مجبور بودم باهاش خوب رفتار کنم و گرنه لایلا مرینتو میکشه طاقت از دست دادن عزیزانم رو ندارم مثل پدر که نمیدونم برای چی من و مادر رو تنها گذاشت . آدرین:هر وقت گفتی ولی الان سرم شلوغه . کلویی: حواست باشه چه شرطی گذاشتیم آدرین . وقتی قطع کرد دستمو گذاشتم روی پیشونیم چرا برای اینکه عاشق شدم باید آنقدر سختی بکشم❓️ بلند شدم و خودمو توی تخت انداختم و خوابم برد ......
💕از زبان مرینت💕
چند روزی میشد که دیگه کم کم داشتم افسرده میشدم تغییر ناگهانی رفتارش خیلی عجیب بود . آلیا هم اومده بود دلداریم بده ولی حالم بهتر نشده بود قرار داشتیم که با چند تا از بچه ها بریم بیرون پس حاظر شدن و منتظر آلیا شدم که بیاد دنبالم.
https://uploadkon.ir/uploads/e14e08_23IMG-20231108-225800-997.jpg
لباس مرینت👆🏻
وقتی به اونجا رسیدیم رز و جولیکا و ایوان و میلن بودن و همینطور نینو . مرینت:پس بقیه کجان؟ آلیا: نیتن و مارک به خاطر طراحی نتونستن بیان . الکس هم توی مسافرته فقط ما موندیم . ناراحت بودم چون آخرین بار آدرین منو از رود سن نجات داد و الان هم اینجا نیست . ولی آلیا هر کاری کرد من باز هم بهم خوش نگذشت یک گربه ی سیاه رو دیدم که رفت توی بخش متروکه شهر بازی 🎡دنبالش کردم تا اینکه پشت دیوار قایم شدم و یک نفر دستشو گذاشت روی صورتم:لطفا ساکت باش و چیزی نگو . بعد هم کت خودش رو به من داد صورتشو بر گردوند آدرین بود کلاه گیس گذاشته بود موهای قهوه ای هم بهش میومد مرینت:آدرین؟ آدرین :تو اینجا چیکار میکنی ؟ مرینت:توی بخش متروکه گم شدم . آدرین:لطفا برو نمیخوام آسیب ببینی چون برام مثل اینه که قراره کل قلبم بترکه . از اونجا دور شدم . ناشناس:نباید این پرونده رو قبول میکردی من قاتل سریالی هستم که هیچ وقت دستگیر نمیشه . بعد هم به شکم آدرین کارد زدن . چشام گرد شد و اونها رفتن با سرعت خودمو به آدرین رسوندم روی زمین افتاده بود و ازش خون میرفت آدرین با جالت بی جونی:لطفا از اینجا برو من لایقت تو رو ندارم . اشک هام سرازیر شدن .😭 مرینت: باید تو رو ببرم بیمارستان دستشو روی صورتم گذاشت دستشو گرفتم آدرین هم منو بغل کرد و سرم رو طوری گرفت که انگار داره ازش محافظت میکنه و همینطور شونه ام رو سرمو بوسید منم بلندش کردم آلیا منو با اون سر و وضع دید :وقت توضیح دادن ندارم باید سریع برسونیمش بیمارستان وقتی آدرین رو رسوندیم به بیمارستان همه بچه ها میخواستن پول روی هم بزارن و آدرین رو عمل کنن ولی نینو نزاشت و از اونجایی که دوست صمیمی آدرین بود خودش پولو حساب کرد . من به هیچ وجه نمیخوام که این پایان عشقمون باشه...... 2747کارکتر ببخشید اگه کم بود چون اگه زیاد زیاد بدم توی ۲،۳ تا پارت تموم میشه🙃🌱