sweet revenge

𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 · 1402/08/17 20:47 · خواندن 5 دقیقه

sweet revenge s² p³ [Figurative love]


[بعد از ظهر^ساعت ۱۴^حیاط ویلا]

^از زبان مرینت^

خواستم یواشکی سوار کامیون بشم که یه دفعه یه چیزی با دستاش لباسم رو گرفت و به سمت خودش کشید.سرم رو چرخوندم و دیدم فیلیکس بود.

فیلیکس با لحن خاصی گفت^هی سکسی گرل! دوباره که نمیخوای اون اتفاق واست بیفته مگه نه؟ پس بهتره از مغز نداشتت برای چیزای مهمتر استفاده کنی^

بعدش منو انداخت پشتش و من رو برد داخل همون اتاقی که روز مرگ آدرین شکنجم داده بودن!

فیلیکس^خب ترجیح میدی چجوری بمیری؟ تو که از تنبیه خوشت نمیاد خب این تنها راهیه که واسم مونده^

مرینت[تو ذهنش]من که واسم مهم نیست زنده بمونم یا نه.ولی تنها چیزی که میدونم اینه که باید

 

انتقام بگیرم!

 

مرینت^اصلا واسم مهم نیست میخوای باهام چیکار کنی.من از زندگی خسته شدم!اما یه چیزی رو میدونم که امروز روز مرگم نیست و نخواهد بود!^

فیلیکس[با قهقه]^چی گفتی؟ فکر کردی من نمیتونم تو رو بکشم؟ اگر اینطوری فکر میکنی میتونم گرل فرندم رو بیارم تا بکشتت(منظورش کاگامیه😃)^

مرینت^چی؟ گرل فرندت؟ اگر تو گرل فرند داری چرا با من ریختی بهم؟ اون اصن اینو میدونه؟^

^هه! یعنی چی که میدونه؟ من خودم بهش گفتم این کار رو کنه!^

یه دفعه کاگامی اومد داخل.یعنی کاگامی گرل فرند فیلیکسه؟ من که فکر نمیکنم بیشتر به کاگامی میخوره دشمن فیلیکس باشه چه برسه به دوست دخترش!

مرینت^من خودم عشق رو تجربه کردم و میدونم که عشق حتی شباهتی به این رابطه نداره!^

کاگامی^اگر عاشق اون کله زرده شده بودی پس چرا بهش اعتراف نکردی که دوسش داری؟! اصلا من چرا دارم وقتم رو به خاطر چیز مزخرفی مثل عشق هدر میدم؟ هی رز برو چاقوی منو بیار میخوام کارش رو تموم کنم![کاگامی یه عالمه زیردست داره که فیلیکس و لایلا اصلیاشون هستن]

رز^بله قربان!^

رز چاقویی رو آورد که داخل یه ظرف شیشه ای بود.کاگامی با خونسردی تمام چاقو رو سمت من گرفت و گفت^خب میخوای بدونی نفرتم از تو و پدرت چیه خواهر!^

مرینت^چی؟یعنی تو خواهر منی؟من که خواهری ندارم! پس یعنی......^

کاگامی^دختره ی ساده لوح! بزار قبل از مرگت ماجرا رو برات تعریف کنم.پدر جنابعالی که متاسفانه پدر منم هست قبل از ازدواج با مادر تو از مامان من خوشش اومده بود.پدرت با مادر من ازدواج میکنه.بعد یه شب که مست از بار برمیگرده با مامانم میریزه بهم و منم حاصل اتفاق همون شبم![همه گرفتین دیگه؟ سانسور کردم]یعنی تا به حال به این توجه نکرده بودی که فامیلی منم دوپنچنگه؟ خب بریم سر اصل مطلب.میدونی با این چاقو خون چند نفر ریخته شده؟ میتونم یه راهنمایی بهت بکنم اسم یکیشون مرینت دوپنچنگ هست!^

 

^از زبان راوی خوجملتون^

کاگامی به سرعت،مانند دیوانه ها چاقو رو به سمت قلب مرینت برد.اما هیچ خونی از قلب مرینت خارج نشد! 

مرینت چاقو رو به زور در دستانش گرفته بود و به سمت کاگامی حول میداد.

یک دفعه چاقو از دست های زبردست کاگامی خارج شد و مرینت چاقو را به سمت قلب تپنده ی کاگامی نشونه گرفت.اما کسی مثل کاگامی،قاتل زنجیره ای که حتی اثری از خودش به جای نمی‌گذاشت مرد؟

نه.کسی که در این اتفاق به قتل رسید........... 

 

 

 

رز بود!

 

کاگامی به سرعت جاخالی داد و رز که پشت سر کاگامی بود مرگ را تجربه کرد.

مرینت هم از این فرصت استفاده کرد و از آنجا فرار کرد.

^از زبان کاگامی^

چی؟! اون چجوری من رو شکست داد؟ من که این همه آدم کشته بودم از پس یه دختر ²¹ ساله بر نیومدم؟

منی که این همه سیاستمدار،نویسنده،بادیگارد و..... رو کشتم از پس اون ک*خل بر نیومدم؟

 

این مهم نیست که رز مرده.

مهم اینه که من شکست خوردم!

 


پایان پارت ³ فصل ²

⁵³⁷² کاراکتر

برای پارت بعد ²⁵ تا لایک و کامنت.

ببینین چقدر مهربونم که تو یه روز دوتا پارت دادم؟