شوگر ددی مرموز من (۱۱)

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/08/15 00:30 · خواندن 2 دقیقه

پارت یازده 

... « شما جردن رو از کجا میشناسینش؟» هیتومی این سوال را از اروین پرسید و سپس در عمق چشمان او خیره شد و منتظر پاسخ ماند. 

اروین گفت:« همینقدر بهتون بگم که باید از این مرد دوری کنین...» 

هیتومی پرسید:« دوری کنم؟ واسه چی آخه؟» 

اروین گفت:« اینجا نمیشه صحبت کنیم... باید بریم بیرون...» 

هیتومی به این پسر اعتماد نداشت، اما واقعاً میخواست حرف های او را در باره جردن بشنود. 

بنابراین فوراً خود را به رئیسش رساند و از او مرخصی ساعتی گرفت. 

سپس بدون عجله، همراه با اروین از کتابفروشی خارج شد. 

اروین او را به پارکی در نزدیکی کتابفروشی برد. 

آنها روی نیمکتی نشستند و شروع کردند به صحبت درباره جردن.

اروین بی مقدمه شروع کرد:« ببینید خانم...» 

هیتومی گفت:« اسمم هیتومیه.» 

اروین ادامه داد:« ببینید خانم هیتومی، این یارو جردن، آدم به شدت پست فطرتیه... شاید باورتون نشه، اما اون حرومزاده در اصل یک متجاوز جنسی روانیه‌... اون بیشرف تمایلات سادیستی داره و از بازی دادن دختر های جوون لذت میبره...» 

هیتومی که در اثر همین چند جمله کوتاه شوکه شده بود، نفس عمیقی کشید و با حیرت پرسید:« منظورت چیه؟ این چیزا رو از کجا میدونی؟...» 

اروین برای چند لحظه به نقطه ای خیره شد، چیزی نگذشت که اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:« خواهرم... خواهرم یکی از قربانیاش بود... یه مدت با این جردن بیرون میرفت... تا اینکه یه شب نیومد خونه... فردا صبحش، بدن لخت و نیمه جونشو، در حالی که حسابی کتک خورده بود، کنار خیابون پیدا کردیم...» 

هیتومی دستش را جلوی دهانش گرفت و با لحنی ناباورانه گفت:« امکان نداره...» 

اروین ادامه داد:« خواستیم ازش شکایت کنیم، اما دادگاه اون حرومزاده رو به خاطر نبود شواهد و مدارک کافی، تبرئه کرد... حالا هم من میخوام جلوی کار های کثیفش رو بگیرم، و قربانیانش رو نجات بدم...» سپس دست در جیب خود کرد و از داخل آن، یک خودکار و تکه ای کاغذ بیرون کشید، روی کاغذ شماره خود را نوشت و آن را به هیتومی داد و به او گفت:« این شماره منه، هر وقت احساس کردی که توی خطر افتادی، یا چیز به درد بخوری از جردن پیدا کردی، به من زنگ بزن...» 

سپس بلند شد و در امتداد خیابان، راه خود را گرفت و رفت، و هیتومی را با حجم عظیمی از بهت و ترس و حیرت، تنها گذاشت...

 

 

 

« تا بعد »