ملاقاتی زیر برف کریسمس P4

ʙᴀʜᴀʀ ʙᴀʜᴀʀ ʙᴀʜᴀʀ · 1402/08/14 18:39 · خواندن 2 دقیقه

بابت تاخیر واقعا متاسفم ولی روزی نیست که حداقل ۲ تا امتحان نداشته باشم درک کنین🥲

موهایش را از پیشانی اش کنار میزند؛دنده را عوض میکند و همزمان موبایلش زنگ میخورد.

<بله؟>

<سلام آقا.منشی تون هستم.لطفا زودتر بیاید شرکت اتفاقاتی افتاده که اینجا نمیشه توضیح داد.>

روی پیشانی جوزف چین میفتد و اخم میکند.

<باشه،زود میرسم.>

سریع قطع میکند و سرعتش را بیشتر میکند تا اینکه به شرکت خودش میرسد.فورا پیاده میشود و سوار اسانسور میشود و دکمه طبقه دوم را میزند.عرق پیشانی اش را با دستمال پاک میکند و اسانسور به طبقه دوم میرسد.راهرو ها را رد میکند تا به دفتر منشی میرسد.

<اینجا چخبره؟>

<جناب گراوا،خبر بدی براتون دارم.از دفترتون یه سری پرونده دزدیده شده و وقتی وارد دفتر شدم کاملا بهم ریخته بود انگار با عجله داشتن دنبال اون پرونده ها میگشتن و...>

جوزف فریاد میزند:<یعنی چی که دزدیده شده؟مگه این شرکت دوربین نداره؟فورا بگو دوربینا رو چک کنن!>

منشی که تا به حال او را انقدر عصبانی ندیده بود فورا رنگش پرید و چشمی گفت و خارج شد.

جوزف از دفتر منشی بیرون میاید و در را به هم میکوبد.وارد دفتر خودش میشود و با یکی از سرایدار ها و دفتر شلوغ مواجه میشود‌.

مرد سرایدار وحشت زده سلامی میکند و سریع زمین را تمیز میکند و میرود.جوزف روی صندلی اش مینشیند و کمی خودش را ارام میکند.به خودش امید میدهد که همه چیز درست میشود.نفس عمیقی میکشد و کامپیوتر را روشن میکند تا به دیگر کار های امروزش برسد....

____________

میدونم کمه ولی لایک و کامنت؟:)