ملاقاتی زیر برف کریسمس P4
بابت تاخیر واقعا متاسفم ولی روزی نیست که حداقل ۲ تا امتحان نداشته باشم درک کنین🥲
موهایش را از پیشانی اش کنار میزند؛دنده را عوض میکند و همزمان موبایلش زنگ میخورد.
<بله؟>
<سلام آقا.منشی تون هستم.لطفا زودتر بیاید شرکت اتفاقاتی افتاده که اینجا نمیشه توضیح داد.>
روی پیشانی جوزف چین میفتد و اخم میکند.
<باشه،زود میرسم.>
سریع قطع میکند و سرعتش را بیشتر میکند تا اینکه به شرکت خودش میرسد.فورا پیاده میشود و سوار اسانسور میشود و دکمه طبقه دوم را میزند.عرق پیشانی اش را با دستمال پاک میکند و اسانسور به طبقه دوم میرسد.راهرو ها را رد میکند تا به دفتر منشی میرسد.
<اینجا چخبره؟>
<جناب گراوا،خبر بدی براتون دارم.از دفترتون یه سری پرونده دزدیده شده و وقتی وارد دفتر شدم کاملا بهم ریخته بود انگار با عجله داشتن دنبال اون پرونده ها میگشتن و...>
جوزف فریاد میزند:<یعنی چی که دزدیده شده؟مگه این شرکت دوربین نداره؟فورا بگو دوربینا رو چک کنن!>
منشی که تا به حال او را انقدر عصبانی ندیده بود فورا رنگش پرید و چشمی گفت و خارج شد.
جوزف از دفتر منشی بیرون میاید و در را به هم میکوبد.وارد دفتر خودش میشود و با یکی از سرایدار ها و دفتر شلوغ مواجه میشود.
مرد سرایدار وحشت زده سلامی میکند و سریع زمین را تمیز میکند و میرود.جوزف روی صندلی اش مینشیند و کمی خودش را ارام میکند.به خودش امید میدهد که همه چیز درست میشود.نفس عمیقی میکشد و کامپیوتر را روشن میکند تا به دیگر کار های امروزش برسد....
____________
میدونم کمه ولی لایک و کامنت؟:)