عشق اتشین ❤️‍🔥f2p15

R.A R.A R.A · 1402/08/13 14:58 · خواندن 2 دقیقه

سلام بفرما

""""

از زبان ادرین

به سمت در رفتم تا غذا ها را تحویل بگیرم 

ادرین.چقدر میشه

پیک.....

ادرین.بفرما

درو بستم گوشیم زنگ خورد کورن دارک ها را روی میز داخل حیاط باغ گذاشتم و دستمو توی جیبم بردم و گوشیمو در آوردم با دیدن اسم تعجب کردم

ادرین.سلام

فلیکس.سلام ادرین

ادرین.چیزی شده چرا صدات میلرزه

فلیکس.ی مشکلی برای شرکت پیش اومده باید حتما ببینمت

ادرین.ام...خ..خب الان نمیشه

فلیکس.نه نیار داداش بعد ظهر میام خونتون خدافظ

بعد گوشیو قطع کرد بد جور تو امپاس بودم اصلا نباید کاگامی و مرینت از این موضوع بویی ببرن ....

""""

مرینت.خدافظ 

درو بستم 

کاگامی.من میرم استراحت کنم

سری تکون دادم و سریع به سمت مرینت رتم

ادرین.مرینت باید ی چیزی بهت بگم

مرینت.اصلا حوصله ندارم ادرین خیلی خوابم میاد بزار برا بعد عشقم

بعد بوسه اس رو گونه ام گذاشت و ارین را بلند کرد و به سمت پله ها رفت حتی فرصت نداد چیزی بهش بگم

""""

ساعت5بود صدای زنگ اومد ،سمت آیفون رفتم و بازش کردم خیلی پوکر و خیت بودم

فلیکس.سلام 

آدرین.علیک خوش اومدی

فلیکس .ممنون

ادرین.خب؟

فلیکس .ببین یکی از حساب های شرکت قاطی کرده و کلا به هم ریخته میتونه هک شده باشه یا اینکه......

پوفی کشیدم و دستمو کنار لبم گذاشتم

ادرین.شاید بتونم کمکت کنم تقربیا متوجه شدم مشکلش چ..

با صدای مرینت حرفم را قطع کردم که کپ کرده بود و ی نگاه به من مینداخت و ی نگاه به فلیکس

بعد با صدای که خشونت از توش می‌بارید ولی خودشو خوشحال نشون میداد گفت

مرینت.سلام خوش اومدی فلیکس

بعد رو به من کرد و با اخم گفت

مرینت.بیا بالا ادرین..

ی ببخشید به فلیکس گفتم و بالا رفتم

مرینت.چرا اینو اوردی اینجا؟!

ادرین.بخدا منم نمیخواستم اینطوری بشه خودت نذاشتی بهت بگم ظهر و یادته گفتی خسته ای و رفتم

مرینت پولی کشید و گفت 

مرینت.ببخشید واقعا حالا ولش کن کاگامیو چکار کنم

ادرین.هیچی سعی میکنم این فلیکس و سریع تر بیرون کنم تو هم حول نکن 

مرینت.اوف باشه برو تا منم لباسمو عوض کنم و بیام

از زبان مرینت

 

لباسمو عوض کردم پایین رفتم و سه تا شکلات تلخ درست کرد و به سمت میز رفتم ادرین همونطور که مشغول کار با لپ تاپ بود تشکر کرد

فلیکس.مرینت مگه شما بچه نداشتید؟!

مرینت.هنوزم داریم

فلیکس.پس کوش

مرینت.خوابه بالا

فلیکس .آهان 

ی پنج دقیقه نشستیم با صدای گریه آرین به خودم اومدم و تا اومدم برم بالا کاگامی را با آرین توی بغلش وسط پله ها دیدم.....

 

"""""""

90کامنت

خب بمونید تو خماری