تک پارتی طنز و عاشقانه ❤️

.Aysel. .Aysel. .Aysel. · 1402/08/10 20:08 · خواندن 11 دقیقه

سلاااام👋من دوباره اومدم با یه درخواستی جدید و جایزه یکی از برندگانمون 😄

 

البته این اولین تک پارتی و نویسندگیمه که دارم میکنم پس ...

فک نکنم زیاد خوب شده باشه 😊

 

برید ادامه 🤕

 

شروع تک پارتی 📃

 

سابین :مرینت !مدرسه داره دیر میشه هااا!آخه من همش باید بیام به تو بگم ؟این چه زندگیه من دارم 😑

مرینت :وایییی مامان ...بزار بخوابم دیگههههه،هنوز یه ساعتم موندهههه

_خواب دیدی خیره !پاشو پاشو خرس گنده ۵ دیقه مونده به مدرسه ،گفتم این دفعه رو من نیام بزار خودش پاشه دیدم نه این همون مرینت خوابالوئه ،هیچ وقت بیدار نمیشه 😪(بیچاره چقدر هم از مرینت شاکیه😂)

 

از زبان مرینت 🤍:

یکم که گذشت و چشمام باز شدن،دیدم ای وای بر من چه کاری کردم من ... بدو بدو رفتم کیفم و وسایلمو آماده کردم که مامان همش غر میزد که چرا من همش باید کارهای تو رو انجام بدم و این حرفا 😶

منم که از خجالت آب شدم رفتم که پایین 

 

مامان :مرینت ،یه چیزی رو یادت نرفته ؟

من :ای ولی پیژامه ام 😨خوبه گفتی ،الان میرم عوض کنم 

 

و زودی رفتم عوض کردم و از خونه رفتم بیرون 

بماند که مادرم چقدر میخواست صبحانه بخورم ولی دیگه نخوردم و گفتم تو بوفه میخورم 😁

 

چون دیرم شده بود دویدم و یه دفعه ای خوردم به یه نفر و افتادم زمین و چون اونم مثل من دیرش شده بود و جوری وایساده بودیم که همدیگرو نمی دیدیم هر دومون افتادیم زمین 

 

ناشناس:خانم ؟چیزیتون که نشد ؟واقعا شرمنده ام 

مرینت :نه یعنی... آره خوبم 

_وای ،خداروشکر 

مرینت:دید کتابای من پخش و پلان گفت

_اوو ،بزارید جمعش کنم 

_نه نه اصلا لازم نیست به هر حال به شما مُردم ...   عه یعنی ...خوردم و به خاطر همین تمصیر...یعنیی تقصیر شما نیس 🤒

_خب ،حداقل بزارید کمکتون کنم ..

از زبان مرینت:واقعا ممنونم ازش که کمکم کرد که وسایلمو جمع کنم و زودی ازش خدافظی و تشکر کردم .

اونقدر دویدم که نفسم بالا نمی اومد و وقتی که در زدم رفتم سر کلاس ..

دیدم خانم مندلیف نشسته و منو با قیافه پوکر نگاه میکنه و من چون دویده بودم تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین 

 

خانم مندلیف: به به چشمم روشن خانم مرینت...یه دفعه ای خودتم نمی آوردی دیگه ،بعدشم بلند شو دست پا جلفتی وقت کلاسمون بخاطر تو هدر رفت. 

 

وقتی داشتم میرفتم سر جای خودم و از کنار کلویی رد میشدم ...

کلویی:اوخییی ،چه بد دختر نونوا ،دست پا جلفتی بودنت منو کشته 🤣🤣🤣

منم با نارحتی نشستم سر جای خودم 

وقتی به خودم اومدم دیدم که ...

آخه چرا آلیا نشسته پیش نینو ،یعنی چه خبره آخه؟اوففف ،دوست ما رو باش ،رفته با دوست پسرشون صفا سیتی 😒

 

خانم مندلیف :او بچه ها یادم رفت بگم ،امروز یه دوست جدیدی به کلاس ما اضافه شده که ایشون از آقای داماکلیس اجازه گرفتن که اینجا و در این کلاس درس بخونن ،بفرما تو خجالت نکش 

 

و وقتی اومد ... دیدم که اون...وای نه امکان نداره ... 

همون کسی بود که بهش سر راه مدرسه خوردم...خودمو قایم کردم تا نبینه 🥲

 خانم مندلیف :عزیزم خودتو معرفی کن 

_اممم ... سلام بچه ها ...من اسمم آدرین آگرسته ...از دیدنشون خوشبختم 

 

وای دیدم بین بچه ها پچ پچی بود که نگو ...و از یکی از اونها شنیدم که می‌گفت اون یه مدل معروفههه😨😨

و من بدتر سرخ شدم ...

خانم ،آدرین رو راهنمایی کرد تا بشینه که دیدم ...

فقط جای من خالیه 🥲(خداوندا چرا منو آخه همش امتحان میکنی آخه من چه گناهی کردم 🥺🥺واس حالا چیکار کنم ؟خدا کنه آلزایمر بگیره )

آدرین :عااا ...سلام ؟تو همون کسی نیستی که امروز من بهش خوردم ؟

در ذهن مرینت (واییی نهههه این که یادشه ،اشهدم خونده شددد😮‍💨😬)

_عه آرهههه😅...چه تصادفی !میبینی تروخداا😅من واقعا برای اتفاق امروز متاسفم🙂

_نه بابا اصلا مشکلی نداره 

_خوشحالم که منو بخشیدی 

_میتونم اسمتو بپرسم ؟

_بله بله ،اسم من ...مرینت دوپن چنگ 

 

 

از زبان آدرین 💛:

امروز که به مرینت (چه زود هم راحت شد 😑)برخوردم .فک نمی کردم دوباره همدیگرو ببینیم و یه دختر هول و دست پا جلفتیه ولی فک کنم خانم تر از این حرفاست (عزیزم هنوز خامی 😂). واقعا دختر زیبایی بود و من در نگاه اول عاشقش شدم . مرینت ...چه اسم قشنگی ...مثل خودش .

 

دیدم نینو با نگاه شیطون نگام کرد و چشمک زد و تو گوشم گفت

نینو :دوست ما هم رفت قاطی مرغا🤧

آدرین :هی!!!کی همچین حرفی زده؟

_دلت 😂🙄 پسرررر ...من نمی دونستم انقد عاشق میشه باشی 

_میشه بس کنییی؟

_آره آره...بزار آقا به عشقش برسه ،باید اسمتو بزاریم مرد عاشق پیشه 🤣🤣

_نینووووووووووووو

_باشه باشهههه😂😂

_هوففف از دست تورو

 

.......................................................................

 

زنگ که خورد به مرینت گفتم 

آدرین :مرینت ،بریم از بوفه مدرسه چیزی بخریم بخوریم؟

مرینت :آره آره ...اتفاقا من صبحونه هم نخوردم خیلی گشنمه 🤒

_خب پس ...بریم ؟

_آره بریم 😁

 

.

.

.

راوی :وقتی که مرینت و آدین رفتن از بوفه چیزی بخرن آلیا و نینو  قایم شدن و مرینت و آدرین رو دید میزدن 

 

آلیا :کارمون عالی بود نینو ،اونا هم بلاخره عاشق شدن 😌

نینو :آره الان دیگه دو تا کفتر عاشقن 

 

ناشناس :دارین کیو دید میزنین؟🤨

آلیا :عه ...الکس ...کی ما اینکارو کردیم آخه؟

الکس :خبب...الان که میزنین ؟نه ؟

 

آلیا به الکس تموم ماجرا رو گفت 

 

الکس:آخه رفقا ،‌کیو دیدین یه روزه  عاشق بشه آخه؟

آلیا :خببب ...ما این کارو میکنیم 😂😂

_خب باشه😂،قول میدین که بعدا به من بگین ،آخه کلاس هنر داریم و من باید دیوار درست کنم برا فردا 🤕

_هوم باشه ...برو الکس ...خدافظ 

 

از زبان آلیا 🧡:

رفتیم از شیشه بوفه به مرینت و آدرین نگاه میکردیم که مرینت و آدرین رفتن توی بوفه .دیگه به نینو گفتم بریم کلاس تا این دو تا کفتر عاشق راحت باشن و اون هم قبول کرد ...

 

از زبان مرینت 🤍:

با آدرین که رفتیم بوفه ...یکم که گذشت دیدم که کلویی با قیافه عصبانی و قرمز اومده بوفه ...

اومد سر میز ما که دیدم منو کشید و کشید و برد به موتور خونه و چون فاصله گرفتن غذا از بوفه تا میزا زیاد بود آدرین صدامو نشنید 

وقتی که از موتور خونه اومدیم پایین کلویی منو انداخت زمین و سرم گیج رفت  😵😕

کلویی :پاشو دست پا جلفتی 

مرینت :چیشده باز کلویی ؟این ادا و اطفار چیه در میاری 

_خوب میکنم ، بهت تذکر میدم دوپن چنگ ...دیگه دور و بر آدرین کینز (خدا کنه درست باشه 😂)من پیدات نشه ...

_اولن از کی تا حالا آدرین کینز ؟تو مگه همین الان ندیدیش ؟

_فضولیش به تو نیومده دوپن چنگ 😤محض اطلاعت اون دوست بچگی منه و اون مال منه و تو نمیتونی اونو از من بگیری وگرنه ...

_و گرنه چی ؟

_وگرنه کاری میکنم که از اومدن به این مدرسه روزی صد بار پشیمون بشی 

_نگران نباش ،لازم نیس که من اونو ازت دور کنم چون تو کلاس دیدم باهات چطور رفتار میکرد ...بعدشم من عاشقش نیستم و اون برام فقط یه دوسته 😒( بچه ها چقدر این صحنه برام  آشناست 🧐)

_آهان بله ،دیدم که چطور عشوه می اومدی براش ...فکر کردی من نمی دونم ؟تتو شاید نباشی ولی آدرین هست 

_اون به من علاقه ای نداره 😐حالا میخوام برم بوفه 

 

که دیدم یه دفعه ای صدایی اومد 

 

از زبان آدرین 💛:

رفتم غذاها رو ببرم میزمون که صدایی شنیدم 

زود دویدم و رفتم که دیدم کلویی کشون کشون مرینت رو میبره موتور خونه ...

صبر کردم که برن تا ببینم چی بهم میگن 

یکم که گوش کردم فهمیدم موضوع از چه قراره و رفتم پایین 

 

آدرین :کلویی بسههه 

کلویی :عه آدرین کینز من !اینجا چیکار میکنی ؟اذیت میشی اینجا بریم بالا صحبت کنیم 

_از مرینت دوری کن ... نمی خوام که بهش آسیبی برسه 

_اوو آدرین !دختر نونوا رو ول کن .مگه تو عاشقشی که این حرفو میزنی؟

_خب ...آره 

مرینت:چیییی؟😰 داری شوخی میکنی ؟

کلویی :دیدی مرینت ...روزگاری برات  سیاه میکنم مرینت ...حالا ببین ...

آدرین:عمرا بزارم این کارو بکنی کلویی .

و کلویی با عصبانیت از موتور خونه رفت .

ماهم با مرینت کم کم رفتیم از موتور خونه بیرون اومدیم 

 

از زبان مرینت 🤍:

رفتیم بیرون و من توپیدم به آدرین که 

مرینت :چرا این حرفو زدی ؟شوخی میکنی دیگه نه ؟

آدرین :خب ببین تو به عشق در نگاه اول اعتقاد داری ؟

مرینت :معلومه که نه ...به نظرم مسخره اس 

_خب من همین حسو راجع به تو دارم ❤️

_منظورت چیه ؟

_منظورم اینه که من در نگاه اول عاشقت شدم 

_داری دروغ میگی 

_نه اصلا باور کن ...

_اممم ... فک کنم باید برم چون آلیا داره صدام میکنه...

 

از زبان آدرین 💛:

خواست بره که اومدم حرف بزنم که یهو اسکیت الکس خورد به پاش و افتاد تو بغل من ،و اون لحظه انگار دنیا رو به من داده بودن ...میخواستم بیشتر بغلش کنم که مرینت عین سیب قرمز شد و زود از کنارم رفت 

 

 

...چند ماه بعد...

 

از زبان آدرین 💛:

 

مثل همیشه مدرسه تموم شد و من زود تر از همه دانش آموز ها رفتم پایین و جوری وایسادم تا بادیگاردم نبینه تا منتظر مرینت باشم ...

مرینت از اون موقعی که بهش اعتراف کرده بودم باهام سرد برخورد میکرد و زودی از کنارم رد می‌شد 

امروز تصمیم رو گرفتم که حتی به زور هم شده باهاش حرف بزنم 

یکم که منتظر شدم دیدم از پله ها اومد پایین ...

چون شلوغ بود من رفتم و از پشت بغلش کردم تا فرار نکنه 

و تو بغلم به موتور خونه بردم که کسی نفهمه..🤭

 

مرینت :آدرین منو آنقدر بد بغل کرده بود که اصلا نمی تونستم حرکتی کنم،هر چقدر هم میگفتم ولم کن ولم نمی کرد که تا خواستم کمک بخوام ،زودی بردم موتور خونه ،

منو از خودش جدا کرد و کنار دیوار محاصره ام کرد 

به من گفت :چرا میخوای ازم فرار کنی ؟اگه منو دوست نداری چرا نمی گی ؟و یا اگه دوسم نداری چرا کنار من سرخ میشی ؟ بگو تا دلیلشو بدونم ؟

_نمی تونم بگم . مطمئن نیستم ...

_بگو عاشقمی دیگه؟بگو دوسم داری ؟که اینطور میشی. بگو که ..

_آره من دوست دارم 😤(با عصبانیت )

_ها؟😲

_آره من دوست دارم چون تو این چند ماه خیلی خوب با من برخورد کردی .اما نمی تونم باهات باشم .

_آخه چرا ؟

_چون ...مسلما تو از یه خانواده پولداری و به کسی مثل من که دختر یه نونواس لازم نداری .و اگه هم بخوای خانواده ات نمی‌ذارن با من باشی .

_چرا ،من میخوام .من میخوام که باقی عمرمو با تو بگذرونم حتی اگه دنیا به زمین بیاد 

_واقعا ؟🥺 

_آره ،تو ابن چند ماه تو منو به خوبی شناختی و من هم تو رو به خوبی شناختم و میدونی که من هیچ وقت دل دختری به این معصومی و پاکی رو نمی شکونم😊

_قول میدی؟قول میدین که هیچ وقت تنهام نذاری ؟

_آره ،قول میدم ☺️

 

 

از زبان آدرین 💛:

چند دیقه بینمون سکوت بود که من خودمو نزدیک به مرینت کردم و دیدم مرینت هم داره منو همراهی میکنه و ....

 

 

 

این ...اولین بوسه عاشقانه ما بود ...

 

 

و من فهمیدم که نمی تونم بدون مرینت نفس بکشم ...

 

 

 

 

 

 

پایان

 

 

 

 

دوستان ...امیدوارم که از تک پارتیم خوشتون اومده باشه و براتون مورد پسند باشه 😊

 

لایک و کامنت فراموش نشه 🤍

 

فعلا خداحافظ👋👋