رمان عشق دوباره💝 پارت ۹

ℛ𝒶ℎ𝒶 ℛ𝒶ℎ𝒶 ℛ𝒶ℎ𝒶 · 1402/08/09 20:26 · خواندن 1 دقیقه

سلام ممنون از حمایتتون اگه همینجوری پیش بره پارت بیشتر میزارم

ولی فردا امتحان دارم و نمیتونم امروز بدم ولی فردا ۳ پارت میدم

برید ادامه

■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□

اول مرغ درسته رو از فریزر در آوردم 

و بعد توش رو خالی کردن و توش رو از مواد پر کردم

گذاشتمش تو ظرف و داخل فر

گفتم با مرغ سیب زمینی سرخ کرده هم می‌چسبه 

پس هرچی سیب زمینی داشتیم رو خورد کردم

گاز رو روشن کردم و با یه ظرف پر از روغن سیب زمینی ها رو ریخت توش

حالا تا بپزن تلویزیون میبینم

ده دیقه بعد:

هق هق

نباید لیزا میمرد

هق هق

بوی چیه؟

ای وای غذام

سیب زمینی ها 

ای خاک

همرو از تو ظرف داغ ریختم تو یه ظرف دیگه

خب حالا نوبت سيب زمینی های بعدی

(بچه ها فعلا مرینت در حال غذا درست کردنه)

خب خب تموم شد

یه غذا خوشمزه

بوش داره گرسنه ترم میکنه

یه زنگ به مامان و بابام بزنم:

بوق بوق . . .

ت: الو؟

م: سلام بابا جونم

ت: سلام دخترم

م: بابا جون کی میرسین؟

ت: سر کوچه ایم دخترم

م: واقعا زود بیاین

قطع...

عه چرا قطع شد؟ 

نکنه اتفاقی افتاده 

احتمالا دستش خورده

دینگ دینگ

اومدمم

م: سلام به مامان و بابا ی گل

س و ت: سلام دخترم 

 

 

ببخشید کم بود وقت ندارم 

بای