تمام وجودمی
سلام من مرینت دوپن چنگ هستم.
من 23سالمه و رشته تجربی میخونم شیطون کلاسم اصلا من نباشم دانشگاه مزه نمیده.
داشتم مثل همیشه خوشگل میکردم تا توی اینستا پست بزارم .
واقعا شدم مثل هلو،داشتم عکس میگرفتم که بابای پول پرستم صدام کرد هوفففف از اتاق اومدم بیرون و جلوی بابام وایسادم من مامانم فوت کرده از اون موقعه بابا شدم یک آدم پول پرست.
من:بله بابا؟
بابا:چایی دم کردی؟
من:آره
بابا:پولدار مولدار تور کردی؟
من:نه من هیچ وقتم نمیکنم!
بابا:برو گمشو من نمیتونم همیشه پول بهت بدم حالا عم برو اتاقت.
هوفففف بازم شروع شد.
رفتم اتاقم و شروع به عکس گرفتن شدم که یه دفعه از طرف یه پسره پیام اومد پیام رو باز کردم داشتن پایین پست من از خوشگلیم میگوفتن بدبختا خوشگل ندیدن!
یه دفعه گوشیم زنگ خورد شماره بودم ور داشتم و گفتم:
من:بله؟
پسره:سلام مرینت؟
من:بله بفرمایید.
پسره:بلاخره خود اصلیت رو پیدا کردم!
من:خب که چی؟
پسره:ببین من آمریکا هستم میتونی توی پروفایلم ببینی من از تو خوشم اومده و دارم به خاطر تو میام پاریس!
من:مگه من گفتم بیا؟
پسره:ببین...
تماس رو قطع کردم و باز گوشیم زنگ خورد این دفعه آلیا دوست صمیمیم بود
من:مادمازل بفرما
آلیا:آیییی توله سگا موهامو ول کنید....
من:چیشده آلیا؟
آلیا:خواهرزاده هام اومدن موهامو دارم میکنن...
من:خب من بیام؟
آلیا:کثافت(به بچه ها میگفت) آره آره بیا...
موبایل رو قطع کردم و آماده شدم و رفتم بیرون...
پایان...