رمان عشق دوباره💝 پارت ۷
سلام
قراره هرروز پست بدم
برید ادامه
خب خب کجا بودیم؟
__________________________________________________________________________________________________
تنگی نفس گرفتم
احساس میکردم یه چیز کردن تو بینیم
یکم بعد
یه صدای جیغ وحشتناک اومد
هرکی جیغ کشیده معلومه خیلی زیاد ترسیده
چون قطعا صداش به این واضحی نمیومد
همه پاشدیم
به خانم بوستیه رفتیم تو حیاط
همه ی بچه های مدرسه تو حیاط بودن
از قیافه ی مدیر که یه ترس خواص تو چشماش معلوم بود و خیلی نگران!
منم ترسیده بودم
بعد کلی مشورت کردن
مدیر و معلم ما و من و کیم رفتیم موتورخونه
چون همه تو مدرسه تقسیم شدیم تا همه جا رو بگردیم
حالا چرا من
وقتی وارد شدیم یه گوشه از موتورخونه غرق خون بود
دیگه مطمئن شدیم یکی یا یه موجود سگ یا گربه ای اینجا
کشته شده!؟
با کلی پلیس و خبرنگار تو مدرسه اصلا جای سوزن انداختن نبود
وحشت و ترس کل مدرسه رو گرفته بود
ما رو فرستادن تو کلاس
تا اگه جنازه ای پیدا شد ما نبینیم
لایلا هم اصلا پیداش نمیشد ینی کجاس؟
خانم بوستیه اومد
ب: خب بچه ها به نظر یکی به قتل رسیده
آ: ببخشید خانم بوستیه اصلا مگه تو موتور خونه چه اتفاقی افتاده؟
ب: خب تو موتورخونه یه گوشه غرق خون بود
ب: مدیر گفتن میتونین برین خونه و تا هروقت که قاتل یا دلیل اینکه اونجا غرق خونه پیداشه کلاس مجازیه
ب: پس فعلا خدانگهدار
همه خدافظی کردیمو رفتیم خونه
منم مثل جنازه وقتی رسیدم خونه ولو شدم رو تخت
کی مامان و بابا میان خونه؟
ممممم نکنه دست لایلا تو این جریان باشه؟
نیا پایین
عه تمومید؟
خب بقیه رو فردا میدم
بای