قمارعشق S2p16
برو ادامه
گفتم امروز بیکارم پست بزارم راستی کامنت بدین 😉 برای پارت بعدی 40تا
مرینت
نتونستم از با هیچ جای یا کسی تماس بگیرم بدنم درد میگرد خیلی خون زیادی از دست داده بودم اما با کمک برادر پدربزرگ زخم م کمتر شده اما هنوز درد میکنه ولی یه چیزی که خیلی برام عجیبه اینه که پدربزرگ خیلی خسته هست ولی برادرش نه انکار آنقدر ورزش کرده این جوری شده نکنه اون جزو مامور های پدرم باشه نکنه باید سر و تهش رو درباره
مرینت : آقای جونز یه سوال داشتم
پیتر : بپرس
مرینت :شما مامور مخفی هستید (چه سریع رفت سر اصل مطلب )
پیتر : برای چی میپرسی
مرینت : چون شما برادر دوقلو پدر... نه آقای جونز هستید درسته ایشون همیشه خسته هستند یا پاشون درد میکنه یا کمرشون توی این یک هفته که من اینجام شما خیلی راحت میرین میایم
پیتر با خنده : ما از پدر یکی هستیم ول از مادر نه جک از من بیست سال بزرگتره و ما دوتا شبیه پدرمون هستیم و اینکه من مامور مخفی هستم یانه بله من مامور مخفی هستم
مرینت : واقعا یعنی با پدربزرگ بیست سال اختلاف دارید اونوقت آنقدر شبیه همین
پیتر : پدربزرگ ...
مرینت : من ... ایشون ... رو پدر ... بزرگ صدا میزنم ...
پیتر : چرا داری دروغ میگه مرینت
مرینت : چه دروغی من با تو دارم مگه
پیتر : تو داری اشتباه میکنی
مرینت : منظورت رو متوجه نمیشم چرا
پیتر : اینکه تو داری به من دروغ میگی منی که ماموریت مخفی هستم تو به من گفتی که خدمتکار هستی اما نیستی تو عروس امیلی و همسر آدرین هستی میفهمی چرا بهم دروغ گفتی
مرینت : من بهت دروغ نگفتم بهت راستش رو نگفتم فقط همین
جوری که پیتر از جاش بلند شد و قدم زنان به طرف مرینت رفت و مرینت رو به دیوار چسپوند و گفت چرا داری به من دروغ میگی
مرینت با عصبانیت : چون تورو مجبور نکردن که به زور با کسی زندگی کنی بعد عاشقش بشی بعد بفهمی نفر دوم هستی چون همه ای اینا بخاطر یه قمار الکی هست میفهمی ...
مرینت بعد از گفتن اینا از خونه میزنم بیرون و وارد جنگل میشه و میره که ناگهان با یه کلبه روبه رو میشود
مرینت
رفتم توی اون خونه دیدم که یه دختر کوچولو اونجا خوابیده و نفس نفس میزنه
مرینت : خانم کوچولو چی شده
کارا (چون تام دوست داش این همسر مرحوم خودشو روی بچه بزارن از من ایراد نگیرید از تام ایراد بگیرد ) : شما کی هستی با صدای بچه گونه
مرینت : در باز بود چی شده تورو
کارا: برام طبیعی هست چون همش مریضم هیچکس پیشم نیست تا ازم پرستاری کنه نه مامانم نه بابام
مرینت : مامانت بابات کجان مگه
کارا با گریه : مامانم پیش خدا و پدرم نمیدونم
مرینت : گریه نکن اسم بابات چیه
کارا: تام ... تام دوپن چنگ
مرینت
با گفتن اسم دوپن چنگ خون توی رگ هام آب شد یعنی اون خواهر منم یعنی من میتونم اونو تهدید کنم تا با خودم ببرم درسته همین کار رو میکنم
مرینت : میدونستی من پدرت رو میشناسم میخوام تورو ببرم پیش بابا لباسات کجاست بگو بیارم
کارا : توی اون کمد هست
مرینت : همه رو بردارم
کارا : آره همه رو با اون دوتا عروسک ها رو با دفتر نقاشی و مداد رنگی بزا توی کولم....
بسه دیگه
دوستون دارم ❤️😉