دنیای من ✨️ P4
های کیوتای من 💗
اگر پارت های قبل رو نخوندی بزن رو برچسب و بخون 😊
چرا حمایت کمه ؟
من خیلی زود به زود پارت میدم
اگر ببینم حمایت ها کمه شرط میزارم 😌
که یهو صدای درسا از اتاق اومد...
+ کی بودددددددد ؟؟!!
- هیچی فقط یه آقایی برای کمک به محیط زیست اومده بود
+ باشه
تق تق 🚪
دوباره کیه ؟
درو باز کردم ، آرش بود
× سلامی دوباره ، خواستم بگم ... هر وقت کمک خواستی بهم بگو و اگه دوست داری شماره ی همدیگرو داشته باشیم
- آره و مرسی ، الان میگم شمارمو
سریع رفتم تو اتاق ، یه تیکه کاغذ و خودکار برداشتم و دوباره رفتم دم در 🚪
شمارمو رو کاغذ نوشتم و دادم بهش 📃
- بیا ، اینم شمارم
یه تیکه کاغذ سفید و خالی دادم دستش و گفتم : بیا ، شمارتو اینجا بنویس
نوشت و گفت : بیا
- ممنونم ، خدافظ 👋🏻
× خدافظ 👋🏻
درو بستم و به کاغد نگاه کردم ، کاغذ رو بغل کردم و با خوشحالی به سمت اتاق رفتم
که دوباره ....
تق تق 🚪
بلند گفتم : بیخیال !! دوباره کیه ؟
درو باز کردم ، مامان بود
- سلام
÷ سلام عزیزم ، خوبی ؟
- مرسی خوبم ، بیا تو
÷ ممنون
مامان اومد تو و نشست رو مبل
بهترین فرصت بود که راجب تولدم باهاش صحبت کنم ، امیدوارم یادش مونده باشه
به سمت آشپزخونه رفتم ، قوری رو برداشتم و چای قرمزی رو توی ۲ تا فنجون آبی ریختم 🫖☕️
- بفرما ، برات چای اوردم 😊
÷ مرسی 😊
نشستم کنارش رو مبل 🛋
- مامان ...
÷ بله ؟
- می دونی که تولدم نزدیکه ...
÷ آره
- و میخوام همه ی فامیل ها ، دوستام و شما تو تولدم باشین ، اما دلم نمی خواد عمه اینارو دعوت کنم
÷ عزیزم ، خودت خوب میدونی عمت اینا ناراحت میشن اگه دعوتشون نکنی ، و می دونی که برعکس بابات خوششون نمیاد دختر و پسر تو مهمونی قاطی باشن
- اما تولده منه ، به اونا چه ربطی داره ؟
÷ ببخشید عزیزم ولی اینجوری نمیشه ، می تونی تولدت رو با دوستات بگیری
- نه ، پس ریحانه چی میشه ؟ محسن ؟ علی ؟ دایی رضا ؟ خاله مریم ؟ و بقیه ی فامیل ها که دوسشون دارم ؟
÷ ۲ انتخاب داری ، تولد با دوستات ، تولد با همه ی فامیل ها اما دختر و پسر جدا ، انتخاب کن
مامان ، فنجون خالی رو گذاشت رو میز ، از روی مبل بلند شد و به سمت اتاقش رفت
دویدم سمت اتاقم ، در اتاقمو بستم ، خودمو پرت کردم رو تخت ، بالشم رو برداشتم و توش گریه کردم 🛏😭
آخه چرا مامان به این مهربونی باید همچین چیزی بگه ؟
تق تق
اشکامو پاک کردم و گفتم : بله
× منم
- بیا تو
× چرا گریه می کنی ؟
- مامان میگه باید برای تولدم عمه رو دعوت کنم
× این که ناراحتی نداره؟
- نداره ؟ اون از من متنفره ، همش بهم گیر میده بلد نیستی آرایش کنی ، این لباسا چین می پوشی ، برای چی ناخناتو رنگ می کنی ؟ شخصیت برعکس بابا رو داره ... اون حتی نمی دونه اسمش کاشت ناخنه
دوباره گریه کردم که درسا اومد سمتم و بغلم کرد 🫂
×نگران نباش یه تولد دوم هم باهم میگیریم 😊
- مرسی 🥺
دینگ دینگ ، دینگ دینگ
گوشیمو برداشتم و جواب دادم
- الو ؟
+ سلام ، ساعت ۶ و نیم ، حواست باشه ۷ اونجا باشی
- چی ؟ باشه باشه آماده، خدافظ
سریع از جام پریدم و شروع کردم به آماده شدن
× چیه ؟ چرا مثل دیوونه ها رفتار میکنی ؟ 😅
- دیرم شده وقت ندارم حاظر شم
× نگران نباش ، من کمکت می کنم
بعدش درسا موهامو صاف کرد و منم همزمان خودمو آرایش کم میکردم ، لباس پوشیدم و خدافظی کردم و رفتم بیرون خونه 💄👗
ریحانه : دختر خاله ی دنیا ، ۱۹ ساله ، دانشگاه میره
محسن : پسر دایی دنیا ، ۲۱ ساله ، دانشگاه میره
علی : پسر خاله ی دنیا ، ۱۷ ساله ، کلاس دهم
دایی رضا : دایی دنیا و بابای محسن ، ۴۵ ساله ، مغازه دار
خاله مریم : خاله ی دنیا و مامان علی و ریحانه ، ۴۶ ساله ، خانه دار
تموم
چه داستان مسخره ای
به نظرتون ادامش بدم ؟
برای پارت بعد ، ۵ لایک ، ۷ کامنت