دنیای من ✨️P2

Adrina♡ Adrina♡ Adrina♡ · 1402/08/03 21:00 · خواندن 2 دقیقه

های‌👋🏻😊

به نظرتون داستانم خوبه ؟ 

بفرمایید ادامه👇🏻❤️

 

 

× دنیاااا ! 

چشمام با صدای مامان به آرومی باز شد 👀

با صدای خواب آلود گفتم : بله ؟ 🥱

× گشنت نیست ؟ ناهار نخوردی ، ساعت ۴ 

یهو از جام پریدم 

- چی ؟ وای اصلا حواسم نبود 🤦🏼‍♀️

× اشکال نداره ، ناهار رو میز آمادست 

 - مرسی ...

نگاهم به لباس مامان افتاد 👗

لباسش خونگی نبود ..

یعنی می خواست کجا بره؟ 

- مامان ... می خوای جایی بری ؟ 

× آره ، تو بانک یه سری کار دارم زود انجام میدم و میام😊

- اوهوم 

× مراقب خودت و خواهرت باش ، خدافظ 👋🏻😊

- باشه قول میدم ، خدافظ 👋🏻

یهو صدای درسا از اتاقش اومد 

÷ خدافظظظ !!! 

× خدافظ همگی 👋🏻

صدای بستن در رو شنیدم 🚪

از اتاقم رفتم بیرون و به غذایی که رو میز بود نگاه کردم...

من همیشه ماهی دوست داشتم ❤️

غذا رو خوردم و بعد به سمت اتاقم رفتم 🚶🏼‍♀️

دراز کشیدم رو تخت و گوشیمو برداشتم 📱

۷ تا پیام از دیانا 🤦🏼‍♀️

پیام هارو خوندم و جوابشو دادم 💬

 

( چت دنیا و دیانا ) 

 

دیانا: 

سلام 

چطوری ؟ 

رها مریض بود بهم گفت 

ولی گفت الان خوب شده و میخواد ساعت ۷ و نیم اینطوری بره کافه 

گفت اگه ماهم دوست داریم بریم 

نظرت چیه ؟ 

بریم ؟ 

دنیا : 

سلام 

خوبم تو چطوری ؟ 

اوهوم 

بریم به نظرم منم 

دیانا : 

مرسی منم خوبم ❤️

اوکی پس بهش میگم 

دنیا : 

اوکی ، بای 👋🏻

________________________________________________

گوشیرو خاموش‌ کردم و به آسمون آبی نگاه کردم 👀

آبی تیره ای که چند تا نور کوچیک توش پیدا می‌شد 💙✨️⭐️

به ساعت دیواری اتاقم نگاه کردم ، ساعت ۵ 🕔

کتاب علوم رو از میز‌ برداشتم و رو صندلی نشستم 📗🪑

و شروع کردم به خوندن درس ۵ ، برای امتحان فردا 

 

( ۱ ساعت بعد ... : ۶:۰۰ )

بعد از انجام دادن تکالیفم ، از رو صندلی بلند شدم و رفتم سمت کمد 

باید انتخاب میکردم چی‌ بپوشم 

از بین چند تا لباس خوشگل ، یه بولیز سفید با کت مشکی و شلوار بگ‌‌ ذغالی و کتونی سفید و کیف سفید رو انتخاب کردم .

گذاشتم رو تخت .....

دقیقا تو همون لحظه زنگ خونه می‌خوره 

دینگ دینگ 🔔

رفتم سمت دد تا درو باز کنم 

 

تموم  

بقیش برای پارت بعد 

شب خوش 🌜