پنج شب در کنار فردی. بخش دوم (۲)
«خیزش اسپرینگ ترپ» پارت دوم
سال ۱۹۹۵
... مایک، پشت میز آشپزخانه اش نشسته بود و به آگهی استخدام داخل روزنامه نگاه میکرد:
« شعبه جدید پیتزا فروشی خانوادگی
فردی فزبر! با مدیریت جدید! نیازمند
به یک عدد نیروی نگهبان، شب کار، با
حقوق و مزایای فوقالعاده! برای دریافت
اطلاعات بیشتر با شماره های مندرج در
پایین صفحه تماس بگیرید.»
مایک دلایل بسیار خوبی برای کار در رستوران فردی فزبر داشت.
او باید در مورد «مرد بنفش» تحقیق میکرد تا او را پیدا کند، همچنین او احتیاج به پول داشت، و البته مزایای رستوران فردی فزبر، شامل پیتزای مجانی هم میشد.
اینها دلایل مایک برای کار در رستوران فردی بود.
بنابراین مایک بی درنگ گوشی تلفن را برداشت و با مدیریت جدید رستوران، تماس گرفت.
گوشی چند بوق کوتاه زد، و سپس صدای ضخیم یک مرد، تلفن را جواب داد:« پیتزا فروشی فردی فزبر، بفرمایید.»
مایک صدای خود را صاف کرد و گفت:« اوه... سلام... ببخشید برای آگهی استخدام داخل روزنامه، مزاحمتون شدم...»
مرد پشت تلفن پرسید:« شما متقاضی استخدام هستید؟»
مایک مشتاقانه گفت:« بله! بله!»
مرد گفت:« بسیار خب، لطفاً فردا، ساعت ۱۰ صبح به مکان جدید پیتزا فروشی فردی مراجعه کنید.» و سپس بی هیچ حرف اضافه ای تلفن را قطع کرد.
مایک گوشی را گذاشت.
سپس بسته سیگارش را از روی میز برداشت و از داخل آن یک نخ سیگار بیرون کشید و آن را آتش زد.
مایک در حالی که دود سیگارش را به آرامی بیرون میداد به این فکر میکرد که نباید طوری رفتار کند که کسی به او مشکوک شود.
همه باید فکر کنند که مایک فقط یک نگهبان ساده است. کسی نباید بفهمد که مایک در مورد راز شوم رستوران فردی و مرد بنفش تحقیق میکند...
...همه چیز باید به آرامی پیش میرفت...
اما...
« فعلاً »