ازدواج اجباری #47

Panis Panis Panis · 1402/07/28 19:14 · خواندن 3 دقیقه

برید پارت قبلی رو بخونید https://romanland123.blogix.ir/post/45/%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-46

لایک یادتون نره🙂

 ولی برنگشتم اومد جلوم واستادو گفت -کجا بودی؟ به یقش خیره شده بودم اروم گفتم -با نوشین رفتیم تو شهر یه دوری بزنیم -به من نگاه کردم به حرفش گوش ندادم که داد زد -میگم به من نگاه کن از دادش چشامو بستم و بهش نگاه کردم -با اجازه کی رفتی ؟ اروم گفتم -ببخشید دستشو اورد بالا و محکم خوابوند تو گوشم چشام و بستم و اجازه دادم اشکام بریزه داد زد -چشاتو باز کن چشامو باز کردم و با چشای اشکی و پر بغض بهش خیره شدم -رفتی سراغ اون اشغالا؟ هیچی نگفتم -با توم اشغال رفتی سراغ اون بابای حروم زادت -مراقب .... نذاشت ادامه حرفمو بزنم ایندفعه با شدت بیشتری زد تو صورتم که از دماغم خون راه افتاد و روز زمین نشستم و بلند زدم زیر گریه نوشین اومد طرفم و بغلم کردو روبه کامران با عصبانیت گفت -وحشی خری نمیفهمی حاملست؟ -تویکی دهنتو ببند که هرچی میکشم از تو میکشم با اجازه کی بردیش هواخوری؟ هواخوری و با لحن مسخره ای گفت -خوب کاری کرده ازت بدم میاد کثافت دوباره اومد طرفم که سریع دستمو جلوم گرفتم علی سریع رفت جلوش و گرفت -چه گهی خوردی؟هاااااااااااااااان؟ چیزی نگفتم و سرمو تو بغل نوشین قایم کردم و زار زدم -علی به رنت بگو حرمتشو نگه داره به مولا میزنم حالش و میگیرم نوشین-مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟ که با داد علی ساکت شد -نوشیییییین/... نوشین با عصبانیت زل زد تو چشای کامران کامران رو به علی گفت -شما برید دیگه -مطمئن باشم کاریش نداری؟ کامران با چشای سرخش بهم نگاه کردو سرش و تکون دادمطمئن بودم وقتی اینا برن من و زنده نمیذاره با وحشت دست نوشین و گرفتم و اروم گفتم نرووو نوشین که ترسم و درک میکرد گفت -من پیشتم عزیزم علی-نوشین پاشو بریم نوشین-نه علی یا من میمونم یا اینکه بهارم با ما میاد کامران با عصبانیت اومد طرفم و مچ دستمو گرفت و بزور بلندم کرد و کشید طرفش بعدم رو به نوشین با حرص گفت -با احترام خودت برو بیرون دستم داشت زیر فشار دستش له میشد با گریه گفتم -ولم کن بیشور دستم شیکست با نگاه عصبانیش خفه شدم نوشین-هنوز نرفتیم داری اینکارا رو باهاش میکنی،برم که بزنی بکشیش -به تو هیچ ربطی نداره زنمه اختیارش و دارم حالام گمشو بیرون دستشو گاز گرفتم و دوییدم طرف اتاقم که فقط صدای دوییدنش و پشت سرممیشنیدم با جیغ علی و نوشین فهمیدن اونام سعی دارن کامران و بگیرن رفتم تو اتاق و خواستم در و ببندم که پاشو گذاشت لای در هرچی زور زدم نتونستم خیلی قوی بود در و هل دادو اومد داخل و در و قفل کرد از داخل با وحشت عقب عقب میرفتم اونم با عصبانیت جلوی میومد سرم داشت گیج میرفت دستش رفت سمت کمربندش چسبیدم به دیوار پشت سرم علی-کامران دیوونه بازی در نیار درو باز کن صدای گریه نوشین و میشنیدم که دست به دامن علی شده بود علی-کامران درو باز نکنی میشکونمش... 

 

باید پارت 46 بیست پنج تا لایک بخوره برای پارت بعد🙂