شروعی جدید در زندگی
سلام این پارت تو به مناسبت دوستی با بهترین دوستم دادم
فردای ان روز
ادرین🐱
وایییی خدا این مرینت که بازم خابه
صبحونه رو حاضر کردم منتظر شدم مری خانم بیدار بشن
مرینت🩷
از خاب بیدار شدم دیدم که ادرین صبحونه رو توی بالکن چینده
وای خدا امروز الیا و نینو میان
الیا🧡
پروازمون به شانگهای نشست به ادرین زنگ زدم جواب نداد (اااا اگه مرینت بفهمه😂)
به مرینت زنگ زدم بوق اول نخورد جواب داد.
ـ سلام الیا رسیدین
ـ سلام مرینت اره رسیدیم ادرس بده بیایم
ـ مگه میشه ادریـــــــــــن ادریـــــــــــــن
ـ ادرینو چیکار داری؟ خودمون میایم
ـ ادرین پاشو حاضر شو بریم دنبال الیا و نینو
ـ مرینت خدانکشت پس ما تا وقته میریم چمدونامونو بگیریم
ـبخدا خودتون بیاین راتون نمیدم
ـ اسکل من ادرس دارم
ـ نه فعلا
مرینت🩷
چون هوا زیادی سرد نبود و افتاب میتابید سریع یه پافر سفید با یه کفش و کلاه سفید پوشیدم
رفتیم دنبالشون تو راه ادرین اهننگی رو که من دوس داشتم گذاشتو رفتم تو حس خودم........