قمارعشق S2p10

. 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. · 1402/07/20 23:18 · خواندن 3 دقیقه

حوصله نداشتم الان گفتم بدم ....

مرینت 

 

داشتم کم کم به یه جایی نمی دونم کجا نزدیک می‌شود راننده هم چیزی بهم نمی‌گفت بعد از چند مین به یه باغ بزرگ رسیدم (یادم رفت بگم که آدرین اینا توی پارت قبل درواغ توی باغ بودن) 

 

"'''''

 

آروم وارد باغ شدم و دیدم آدرین با یه کت شلوار مشکی جلوی در وایستاده 

مرینت : این کار ها واسه چی 

آدرین : این کارا واسه ثابت کردن عشق من به تو هست چون یه عروسی کردیم بدون اینکه عاشق هم باشیم بدون اینکه حتی دریغ یه چکه عشق من دوست دارم زندگی منو تو با عشق شروع شه این چند روز باهم سر یه مسأله ای مشکل داشتیم گفتم که با این کار خوش‌حالت کنم 

مرینت : یه سیری مسائل ...

آدرین : حالا 

مرینت : اون مادرم هست نه مسائل یه سوال یکی تورو یک سال سه ماه بیست روز از خانوادت دور کنه چیکار میکنی 

آدرین : مری بعداً در موردش صحبت می کنی عشقم 

 

مرینت 

دلم میخواست داد بزنم ولی بغض کردم بغض خیلی بده 

من تا آخر عروسی فقط ناراحت بودم ناراحت این که چرا مامانم داداشم توی عروسی من نیستن چرا!!؟؟

 

فلش بک به زمانی که مرینت تازه به خونه آدرین اومده بود 

 

مرینت : باید به مامانم زنگ بزنم... گوشیم کوش 

آدرین : من برداشتم 

مرینت : هان ... چرا 

آدرین : سیم‌کارت‌ با گوشیت رو عوض کردم 

مرینت : برای چی 

آدرین : چون دوست نمی خوام با اون مادرت در ارتباط باشی‌ 

مرینت : اون مادرم هست می‌فهمی مگه کسی تو رو از خوانوادت از زندگی از دوستات دور کرده‌ تو یه روانی هس... جلوی دهن مرینت رو میگیره 

آدرین: خفه شو دهنت رو ببند 

 

یه کوچولو جلوتر که باهم اوکی شدن 

 

مرینت : آدرین 

آدرین : جانم 

مرینت : میشه من به مامانم زنگ بزنم 

آدرین با اخم : نه ... 

مرینت : چرا 

آدرین : به همون دلیلی که تو میدونی  

مرینت : چه دلیلی ... (حرف مرینت رو قطع می‌کنه )

آدرین : مرینت بس کن لطفاً 

مرینت : باشه ... باشه (با گریه)

آدرین : کجا میری ... بنک (صدای در اتاق)

 

یکم جلوتر نه نه یکم دیگه آهان بیست روز مونده به عروسی 

 

مرینت : عشقم میشه یه چیزی بگم 

آدرین : بگو اصلأ دو چیز بگو 

مرینت : دلم برای مامانم تنگ شده دلم میخواد ببینمش یا  ...

آدرین : نه 

مرینت با داد  : آخه چرا چرا چرا 

آدرین : بس کن عشق 

مرینت : برای چی 

آدرین مری بس کن 

مرینت : نمی خوام 

آدرین با صدای بلند  : مرینت می خوای بدونی چرا چون از این کار را بدم میاد از اونایی که قمار میکنم بدم میاد میفهمی 

مرینت با گریه و داد : تو چرا این کار رو کردی چرا منو از خوانوادم از زندگیم از دوستام دور کردی ... 

 

و می‌ره توی اتاق خواب که قبلاً می‌خوابید توش 

آدرین : مری در رو باز کن 

مرینت با گریه : تنهام بزار 

 

شب 

 

آدرین : مری تو اصلا غذا نخودی در رو باز کن عشقم مری 

مرینت : گوشنم نیست 

آدرین : ولی من هستم 

مرینت : خو بخور کسی جلو تو نگرفته که 

آدرین : مری هر کاری کنی امشب باید توی بغل من بخوابی حاظر شده در رو می‌شکنم میام تو ... 

 

زمان حال 

 

گاگامی : وای مری خیلی خوب شده بودی 

مرینت : ممنون 

گاگامی : خوبی چیزی شده نه 

مرینت : آره خوبم فقط خوابم میاد همین 

گاگامی آهان اوکی 

....

بسه دیگه 

 

شرط به نرسیده بود برای همین رمان دادم و لطفاًکامنت بدین قرارباحال بشه بعدعروسی ممکنه یه شخصیت جدید بیاد اگه گفتیدکی✌🏻

 

دوستون دارم 😉❤️ 

 

شرط 50تا کامنت