my killer love1

𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 · 1402/07/20 19:53 · خواندن 3 دقیقه

حمایت کنین لطفا

  

merinette

«به سفیدی برف، به سرخی خون و به سیاهی زغال» مرینت به صورت خودش در آینه نگاه کرد لب های قرمزش کمی کبود شده بود و دلش درد میکرد، خوب میدونست چرا، نیشخندی زد و موهایش رو مرتب و شونه کرد موهای تاب دار مشکی بلند که تا کمرش میرسید، چشم هایش کم فروغ شده بود ولی خب باز هم زیبا بود از دستشویی بیرون اومد و به سمت تخت خوابش رفت ملافه مچاله شده و خیس بود و وسایل روی زمین ریخته بود مرینت گوشه تخت نشست و گوشی اش رو از روی پاتختی برداشت دیشب راشل پیام داده بود و چند میسکال هم از او داشت 

راشل: مرینت چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟ 

راشل: خدایا نگو دوباره یکی رو آوردی خونت؟ 

راشل: لعنت بهت دختر بهم پیام بده

پوزخند زدم، مگه میشه شب من بدون یک پسر صبح شه؟ 

مرینت: ندیدم پیامتات رو آره دیشب با کسی بودم 

گوشی رو دوباره گذاشتم و بلند شدم تا لباس بپوشم و برم سر کار در کمد رو باز کردم خب مشخص بود که چی میپوشم کت چرم مشکی و شلوار جذب و تاپ کیفم رو برداشتم و وسایلم رو ریختم توش نیازی به ارایش نداشتم قیافم بد نبود از در رفتم بیرون و چکمه های ساق بلندمو پوشیدم و راه افتادم به در ساختمون رسیدم رفتم داخل و وارد اسانسور شدم رمز: 29136 رو وارد کردم یک مدت طولانی توی اسانسور ایستادم و بعد در باز شد حدود بیست نفر توی این طبقه بودن، خب مشخصه واسه این شغل زیاد ادمی داوطلب نمیشه راشل اومد سمتم منم پوزخند زدم 

r: خب چه خبر؟ 

m: هیچی

r: اسمش چی بود؟ دیشب؟ 

m: آها اسمش . . . دنیل بود

r: خیلی هولی 

m: واقعا؟ از گوین و استیون و دایان و . . . 

r: خیله خب باشه فهمیدم

لوسی: مرینت . . . 

به سمت صدا برگشتم لوسی، دختر جنده، با ناز و افاده میومد سمتم لباس جذب پوشیده بود و حداقل 20 کیلو ارایش داشت

L: مرینت عزیزم، جک کارت داره 

حسادت و نفرت هم در چشماش و صداش مشخص بود

L: عصبانیه مراقب باش 

راشل هم به اندازه من از لوسی متنفر بود

راشل با کنایه گفت: همه میدونن مرینت پیش جک جایگاه خاصی داره، نگران خودت باش

لوسی از عصبانیت سرخ شد و رفت

m: ممنون 

r: برو جک کارت داره 

رفتم سمت اتاق جک که در گوشه سالن بود و در زدم

j: بیا تو

در رو باز کردم واقعا عصبانی به نظر میومد ولی تا منو دید قیافش رو اروم کرد 

j: تویی؟ سلام

m: سلام جک، کاری داشتین؟ 

j: خوبه دیگه بهم نمیگی رئیس 

اخم کرد: لبات کبوده که دوباره

m: آره 

چند کاغذ از روی میز برداشت و به سمتم اومد و کاغذ هارو دادم به من

j: از اونجایی که بهترین ماموری، و لوسی نتونست کارشو انجام بده از تو این درخواست رو دارم

کاغذ هارو دونه دونه باز کردم و لبخند زدم 

m: کارلوس هافمن؟ 

j: آره ازت میخوام که تا اخر امشب بمیره، جورش میکنی؟ 

m: وای جک، ممنون حتما 

از اتاق رفتم بیرون و دوباره عکس های مردی رو که باید به قتل میرسوندم رو نگاه کردم

m: خب، سرگرمی امروزم جور شد