رمان دختر گابریل پارت ۲

🦋inas✨️ 🦋inas✨️ 🦋inas✨️ · 1402/07/18 21:10 · خواندن 1 دقیقه

برو ادامه‌ مطلب 

از زبون من : فردای آن روز مرینت رفت کافه و دید یکی بهش گفت برو این میز بشین مرینت رفت نشست و دید گابریل اومد مرینت رو بغل کرد 

مرینت: چی شده 

گابریل: من پدرتم 

مرینت: غیر ممکنه 

گابریل : بله بزار برات تعریف کنم توی ۲۰ سال پیش وقتی تو به دنیا اومدی جنگ بین فرانسه و آمریکا شروع  شد بعد یک موشک پرتاپ کردن و تو از دستمون پرت شدی دیگه ندونستم تو آسیب دید یا ندید اون موقع ۳ ساله بودی و آدرین ۴ ساله و آهنگ کی همیشه دوست داشتی هنو حفظم 

مرینت: تو داری دوروغ میگی اگه راست میگی اون آهنگ رو بخون 

گابریل: باشه دخترم پسرم دوستتون دارم دوتاتون قشنگین مهربون ید دوتان دخترم پسرم  دوستتون دارم دوتاتون مهربونید دوتاتون 

مرینت: یهو زد زیر گریه پرید یهو گابریل رو بغل کرد اون رفت خونه به پدر و مادرش گفت : شما پدر و مادرنیستید 

پدر : من پدرتم 

مادر: ولک من مادرم 

مرینت : نههه گابریل و امیلی پدر ومادرم هستن 

پایان این پارت بچه ببخشید کوتاه شد امتحان دارم واقعا معذرت میخواهم با کامت بیشتر بهم انرژی میدید لایک کنید بای