رمان عشق دوباره💝 پارت ۴
سلام من اومدم با پارت جدید
خدمت شما و مهسای عزیز عرض کنم که
من پنجشنبه و جمعه فعالیت دارم و اگه وقت کنم در طول هفته هم پارت میدم
خیلی حرفیدم برید ادامه
خب خب کجه بودیم؟
آها
داشتم روانی میشدم
دیگه جون نداشتم برای فکر کردن به آدرین
نکنه ازش متنفر بشم؟
پاشدم یه چای دم گذاشتم
تا چایی دم بکشه یکم نقاشی کشیدم
چقد زشت شد اَه
هنوز فکرم درگیر بود
چایی رو ریختم تو یه لیوان دسته دار بزرگ
یه چند تا قند هم برداشتم
بعد تموم کردن
رفتم تو آشپزخونه تا یکم کیک بپزم
هم فکرم باز شه و هم سرگرم میشم
آدرین:
همش باختم اَه
کاگامی هم خیلی بهم گیر میداد
انگار سیریش بود
دلم میخواست با مشت بکوبم تو دهنش
لباسام رو عوض کردم
اون کیف کوفتی رو هم برداشتم
نشستم تو ماشین
تو این فکر بودم که یعنی میشه
با مرینت برم تو اتاق و از اون کارا بکنم؟
نه ولش کن بابا
آخر نفهمیدم عاشق کی هستم؟!
فقط می خواستم برسم خونه
بارونم که شروع شد
چه روز بدی
نباید کسی درباره ی اتفاق بوسیدن اتفاقی بدونه
امیدوارم مرینت به کسی نگه
مرینت:
چه کیک خوبی شد
قیافش که خوبه
یه قارچ زدم و یه گاز گنده ازش کندم
چه خوش مزه س
بزار برای آدرین نگه دارم
دارم چی میگم؟
آدرین؟
نگه؟
وا
چرا این ریختی شدم
اصلا من چی گفتم واااااا
خستم از زندگییییی
اوففف
خب حالا یکم براش ببرم فردا که چیزی نمیشه
خب حالا چه غلطی کنم؟
ببرم؟
نبرم؟
آممم میبرم هوراااا
بچه شدم رفت
نای نای نانای نای
خل شدم من خدایااااااااا
امشب زده به سرم که دل تو رو ببرم دورت بگردم🗣
وات د فاز؟
چم شده؟
خل و چل شدم؟
وای
تمومید؟
برای پارت بعد
کامنت:۱۵
لایک: ۲۰
بای