neighbour in love💔p2❤️‍🩹

𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 · 1402/7/13 17:47 · خواندن 3 دقیقه

پارت دوم

 

به دانشگاه رفتم که ناگهان با یه دختره برخورد کردم.

m: خیلی معذرت میخوام

L: چته؟ 

m: گفتم که ببخشید

L: تو تازه واردی؟

m: بله

L: خب پس بهتره حواست رو خوب جمع کنی

merinette

چه دختر عجیبی!

ولش کن. رفتم داخل و با یه مدرسه ی بزرگ واجه شدم.

یه عالمه دانش آموز اونجا بود.

زنگ خورد و من به کلاس علوم رفتم

بعد از دانشگاه.....

برگشتم خونه. میخواستم به اسانسور برم ولی اسانسور طبقه ی ششم بود. تا اون بخواد بیاد ۳ ساعت طول میکشه با پله ها رفتم. خب بلاخره من طبقه اولم انقدر تنبلما.

داشتم به سمت واحد نیرفتم که یه پسره که یونیفرمی مثل خودم تنش بود دیدم. ظاهرا واحد روبه رویی هستش.

adrine

داشتم با کلید در واحدو باز میکردم که متوجه شدم یه نفر داخل اومده.

نگاه کردم و دیدم یه دختر خوشگل با یونیفرمی مثل من جلوم ایستاده. مثل اینکه تو یه دانشگاه هستیم. دختره به سمت واحد رو به رویی رفت و درش رو باز کرد و رفت داخلش.

خب پس همسایه ی جدیدم هم مدرسه ایم هم هست.

رفتم داخل و کیفمو شوت کردم یه گوشه رفتم لباسامو عوض کردم و ناهار خوردم.

داشتم به دختره فکر میکردم. قیافه اش اشنا بود صبح تو کلاس علوم دیدمش. چقدر خوشگل بود.

نمیتونستم از فکرش در بیام.

رفتم کیفو باز کردم و شروع به خوندن جزوه ها کردم. تکالیفو هم نوشتم و کیفمو برای فردا حاظر کردم. به سمت پنجره  رفتم و اسمونو تماشا کردم.ستاره های زیادی تو اسمون بود.

یاد افسانه ای که مادرم دوستش داشت افتاد.

اون همیشه میگفت:

اگه ستاره های اسمون خیلی زیاد بودن یعنی فردا روز خوبی در انتظار توست.

به ماه نگاه کردم.

ماه امشب کامل بود.

بلند گفتم: هه. خب پس فردا روز خوبیه.

ساعتو نگاه کردم. ساعت ۱۰ بود.

دوباره به پنجره نگاه کردم. گفتم: شبت بخیر مادر.

رفتم رو تخت و خوابیدم.

فردا صبح......

با افتابی که به صورتم میخورد بیدار شدم. هنوز نیم ساعت مونده بود که الارم زنگ بزنه. رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستم. به اشپزخونه رفتم یه کاسه با قاشق برداشتم . از یخچال شیر بیرون اوردم و از کابینت هم یه بسته صبحانه اماده بیرون اوردم.

صبحانه خوردم و یونیفرممو پوشیدم.

موهامو درست کردم و کیفو برداشتم و رفتم دانشگاه.

امروز خیلی زودتر از روز های دیگه رسیده بودم.

نینو رو دیدم و رفتم پیشش.

a: سلام

n: سلام پسر

a: چخبرا؟

n: ساعت ۶ و نیم صبح انتظار چه خبری رو داری؟

a با خنده: هیچی واقعا.

n: تو چخبر؟

a: منم هیچی

n: خیل خب بیا اینجا

رفتم دنبالش و رو یه نیمکت نشستیم و یکم حرف زدیم

بعد زنگ خورد و رفتیم کلاس

دوباره اون دختر خوشگله رو دیدم. 

به نظرم باید اسم خوشگلی هم داشته باشه.

رفتم سمتش.

a: سلام همسایه

m با خنده: سلام

a: خب... اسمت چیه؟

m: مرینت ، اسم شما؟

a: من ادرین هستم.

m: خوشبختم اقای ادرین.

a: منم همینطور مرینت.

بعد رفتم.

یه بانمک بود. مرینت، اسم زیبایی داره.

وایی هم اسمش خوشگله هم قیافه‌ش. 

فکر کنم.........

خب بچه ها اینم از پارت دوم امیدوارم خوشتون اومده باشه. راستی خوشتون میاد جای حساس تموم میکنم؟

و اینکه بچه ها ببخشید دیر پارت دادم.

اومدم خونه ی مامانبزرگم و اینترنت ندارم و با کلی خواهش از مامانم بهش وصل شدم.

بازم ببخشید.

۱۰ کامنت و ۱۲ لایک تا پارت بعدی..........