Love is not a crim part 3

Elnaz Elnaz Elnaz · 1402/07/11 08:29 · خواندن 3 دقیقه

برای بعدی ۳۵ کامنت + ۳۰ لایک 

&سفارشتون امادست

_ممنون

تا به خودم بیام گارسون سفارش هارو رو میز گذاشت و رفت . لیوانم رو سمت خودم آوردم و کمی ازش خوردم . ناگهان از گوشیم یک پیامی میاد .

پیام :

سلام بر آیدل جدید کی پاپ . شما باید در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در پایگاه {نمی‌دونم دقیق بهش چی میگن تو کامنت ها بهم بگین ویرایش کنم }حضور داشته باشید

+آلیا

_بله

+ امروز چندمه

_سوم

+چیییی

_چی شده

+من باید هفتم پایگاه باشم

_یعنی نمیتونیم جشن بگیریم

+نه نمیشه بیا بریم خونه کلی لباس باید جمع کنم

_باشه بدو بریم

سئول ۱:۳۰ شب

+آدرین دست بردار چه بخوای چه نخوای میاد تو گروه مگه دست مائه

_اون دختره نباید بیاد فهمیدی نمیشه

&آدرین دست ما نیست که مجبوریم تحمل کنیم

#ادرین به نظرت واسش موهامو چه رنگی کنم

کوسن رو مبل رو برداشتم و به طرفش پرت کردم

_مرض ..... من دارم چی میگم این داره چی میگه

+امروز فیلیکس ترکید از بس از دستت کتک خورد

فیلیکس با یه نگاه چندشی نگاهم می‌کنه

#گناه دارم

این دفعه دمپاییم و برداشتم و زدمش {کلا آدرین از همه جا صلاح در میاره }

#آآآآآآیییی دردم اومد

_جهنم

#ولی مرینت خوب دافیه ها

نمی‌دونم چیو برداشتم ولی خیلی سنگین بود .

_این دفعه دیگه میکشمت

#ککککمممممکککک

+فیلیکس برو اتاقت

و پرید تو اتاقش و در رو قفل کرد

&آدرین

_بله

&تو مرینت رو دوست داری

از سوالش تعجب کردم . آخه کسی ازم پدرسیده بود .

_نمیدونم

&چی شده که از هم جدا شدین

خواستم حرف بزنم که صدای مداوم زنگ در میومد

+من میرم شاید پیتزای مجانی آورده باشند

داشتم با تعجب بهش نگاه میکردم . چقدر غذا میخورد آخه . همین دو دقیقه پیش یه جعبه پیتزا رو تموم کرد . دیدم که اون شکمو برگشته .

&کی بود

+پیک موتوری بود

_این پیتزا ها از کجا در اومد

+بیاین اول بخوریم باز بهت میگم

پاریس ۷:۰۰شب

مرینت :

اینم که آخریش بالاخره کلش تموم شد . رفتم تو یک سایت برای اینکه بلیط بخرم . فقط یه بلیط باقی مونده بود که اونم واسه دو روز دیگه بود . فکر بدی نیست تا دو روز دیگه همه وسایلم جمع شده . پس تا قبل اینکه بلیط ها تموم نشه سریع خریدمش و پایین رفتم .

تموم شد ؟_

+اره تموم شد

_بلیط گرفتی ؟

+اره گرفتم

ناگهان با چشم اشکی نگاهم کرد

_دوست خوبم قول میدم یه روز بیام اونجا

منم که جوگیر میشم و بغلش کردم

+گریه نکن من نمیتونم بیام تو که میتونی

_مرینت

+بله

_کی پرواز داری

+ساعت ۶:۳۰ صبح

_من نمی‌خوام به این زودی بری

+منم دلم نمی‌خواد انقد زود برم ولی مجبورم

_باشه ، برو بخواب باید به پرواز برسی

+باشه شب بخیر

_شب بخیر

میرم تو اتاقم و بهش نگاهی میندازم . اینجا اتاقی بود که نصف عمرم رو توش گذروندم . دلم واسه اینجا و الیا خیلی تنگ میشه ولی باید برم . نگاهی به لوازم آرایشی هام کردم ، همشون تو کیف بود . رفتم رو تخت و چشمامو رو هم گذاشتم و یک دقیقه بعد به خواب عمیقی فرو رفتم

____________

اینم از پارت ۳ 

ببخشید که دیر گذاشتم چون دیشب تموم کرده بودم الان تونستم بزارم 

و اینکه چرا هر سری تعداد کامنت ها و لایک ها می‌ره بالا به خاطر اینه که سریع اون ها جمع میشن و من هنوز پارت بعدی رو ننوشتم و نمیتونم بزارم به خاطر همین این یه جور بد قولی حساب میشه ولی یه روزی همه ی اینها ثابت میشن نگران نباشین