شروعی جدید در زندگی
پارت 22
اگه حمایتاتون زیاد بشه یکی از پارتهارو منحرفی میکنم البته شایدم پارتهای بیشتری منحرفی بزارم😜
وقتی رفتیم شانگهای ادرین خییلیی حواسش بهم بود نمیدونم چرا ولی حس خوبی به این سفر داشتم
وارد ویلاشون شدیم و ادرین رفت چمدونارو بزاره
تو اتاق
کل خونه عکسهای امیلی جون و گابریل بود
همین جور که داشتم نگاه میکردم یه عکس از ادرین دیدم
ادرین: چرا به این عکس زل زدی؟
من: من؟
ادرین: مگه نفهمیدی پنچ دقیقه اس دارم صدات میکنم
ـ اها خب دیدن خر صفا داره😂😂😂😂😂😂😂
ادرین تعجب کرد ولی دید که میخندم شروع کرد به خندیدن 😄
شب که شد با ادرین به شهربازی معروف شانگهای رفتیم.
در اونجا
پارت بعدی 18کامنت
20 لایک
میدونم کم بود ولی واقعا خیلی درگیر مدرسمم یک معلم خیلیی گند بهم افتاده😭