فراموشش کن p2

PaNiA PaNiA PaNiA · 1402/07/02 19:14 · خواندن 1 دقیقه

هایی ادامه

پارت یک ازمایشی بود . این پارتم واسه دل شما پارت بعد واسه اخر هفته چون مدارس داریم 🥲

خو بریم واس رمان 

از زبان مرینت 

از شرکت بیرون زدم و با گریه سوار ماشینم شدم اخه من چه خنگی هستم بغل رئیسم گریه میکنم اخه چرا ؟ 

همینطور اشک‌ میریختم که یجا واستادم هم حالم بد بود هم دیگه چشمام توان رانندگی رو نداشتن . 

اوایل ماه هم بود و عادت ماهیانه داشت شروع میشد . اخه چرا انقدر بدبختم ؟ 

اروم اشکامو پاک کردم و رقتم سمت پیاده رو یکم قدم بزنم که یهو تعادلمو از دست دارم و افتادم هیچی نفهمیدم چون سرم به زمین خورد و اسیب دید . 

۵ ساعت بعد 

بهوش اومدم و خودمو تو بیمارستان روی تخت دیدم .

 + ای ای این اینجا کجج..اا..ست ؟ 

_ سلام خانم اینجا بیمارستانه !

+ اینکه معلومه ولی من اینجا چیکار میکنم ؟

_ تعادلتون رو از دست دادید و افتادین پاتون پیچ خورده و سرتون کمی اسیب دیده خداروشکر به گیج گاهتون اسیبی نرسیده 

+ اخه این چه شانسیه من دارم اه !

 _ اتفاقا خوش شانس بودید وقتی داشتم سرتون رو برسی میکردم متوجه شدم قلبتون مشکل داره و ۳ رگتون یسته شده !

+ چیییی ؟

_ اروم باشید ضربان قلبتون نباید بالا بره . 

+ چطور اروم باشم هانن ‌؟ 

یک لحظه چشمامو بستم و فقط خواستم بمیرمم ....

پایان 

نگین کمه از خیلی نویسنده ها بیشتر نوشتم و اینکه حمایتتون مساوی با پارت طولانی یا کوتاهه 

باییی راسی حمایت کنین مجبور نشم شرط بزارم