عشق پلاستیکی F2 P11
ادامه
مرینت*
سه روز از جلسه دادگاهی میگذره!جلسه بعدی روز جمعه تشکیل میشد..
توی تمام این مدت آلیس با اونا میموند..
اصلا وضعیت خوبی نداشتیم، آدرین خیلی عصبی شده بود و دائم توی خونه راه میرفت..
منم وضعیت خوبی نداشتم و زیاد به خودم نمیرسیدم، نمیتونستیم به دیدنش بریم تا خودمون ازش بپرسیم که چرا این تصمیم رو گرفت چون اگر میرفتیم به نفع اونا تموم میشد.
من_آدرین آروم باش هنوز دو جلسه دیگه مونده!
همونطور که راه میرفت گفت_من میدونم دوجلسه دیگه مونده ولی چطور ممکنه آدمایی که اصلا ندیدمشون رو قبول کنه از اینا گذشته....
نفس عمیقی کشید و رفت کنار پنجره....
ادامه داد_اون حق داره انتخاب کنه ولی.. وقتی اون حرف رو زد اصلا رضایتی تو چهرش نبود..
و بعد به من نگاه کرد، به این نکته توجهی نکردم.. اونقدر اون لحظه شکه شدم که دیگه به کسی توجهی نداشتم..
زنگ در به صدا دراومد.. درسته.. به بچه ها زنگ زده بودم!
میخواستم بلند شم تا درو باز کنم..
ادرین_بشین خودم باز میکنم!... سلام.. بیاین تو!
لیزا_سلام مرینت.. بهتری؟
من_سلام بچه ها.. نمیدونم..
بعد ازین که نشستن خونه توی سکوت مطلق بود.. چی میخواستیم بگیم؟آدرین هم که آروم قرار نداشت و همه متوجه شدن!
اکامه_میدونم تو وضع خوبی نیستین اما.. کاش همون اول بهمون میگفتین!
میوکی_اکامه!!.. الان که وقت این حرفا نیست!
من_اشکالی نداره.. حق با شماست.. باید از همون اول بهتون میگفتیم!..
کریستا_به نظرتون چه دلیلی وجود داشته که بخواد این انتخاب رو بکنه.. البته اون هم خیلی بچس...
آدرین_نه نه قضیه اصلا این نیست!..
جیم_پس چیه؟
آدرین_قبل دادگاه اونو بردن توی اتاق مشاورکودکان..پس یعنی!!!!
سریع رفت جای جالباسی و پالتو و شالگردنش رو پوشید..
به محض اینکه رفت سمت در حدس زدم میخواد چیکار کنه!
من_آدرین میخوای چیکار کنی!؟
اینقدر با استرس گفتم که یه لحظه شرایطم رو یادش اومد!
اومد جای من و ارومدگفت_تو نگران چیزی نباش.. نمیخوام برم جای اونا.. فقط. میخوام یه چیزی رو چک کنم!
من_چیرو میخوای چک کنی؟
آدرین_تو نگران نباش فقط میخوام برم اداره ببینم میتونم به دوربین دسترسی پیدا کنم یا نه فقط همین..
من_منم باهات میام!
ادرین_نه.. خودم میرم و اگر خبری شد زنگ میزنم..
میوکی_مرینت میدونم استرس داری ولی الان باید یکم بیشتر ملاحضه کنی!!
همشون همین رو میگفتن ولی حتی یه کلمه هم گوش نمیکردم!
من_نه منم میام!
آدرین_میشه این خودخواهی و لجبازی رو تموم کنی؟ هوا بیرون خیلی سرده و هر اتفاقی برای تو بیوفته برای این بچه هم میفته اگر به فکر خودت نیستی لاقل به فکر بچمون باش!
با این حرفش انگار به خودم اومدم.. پاک یادم رفت که الان زندگی دونفر تو دستامه!
آدرین_آلیس رو بسپار به من تو فقط به فکر سلامتیتون باش!
و بعد رو به بچه ها گفت_زن و بچمو به شما سپردما!!
کریستا_خیالت راحت!
چالز از جاش بلند شد و گفت_منم باهات میام.. بخشامون باهم فرق دارن ولی مطمئنم میتونم یه کمکی بکنم!
آدرین_باشه پس بجنب بریم!
*آدرین*
سوار ماشینم شدیم.. و رفتیم سمت اداره...
وقتی رسیدیم کارتم رو درآوردم و رفتم داخل..
یکی از همکارام که اسمش"کلاوس" بود دیدم..
من_کلاوس میدونی بخش دوربین های منطقه رو به کی واگذار کردن؟
کلاوس_سلام آدرین.. دوربین؟. اوممم فکر کنم جک حواسش به دوربیناست!
من_باشه ممنون..
از پله های ساختمون بالارفتیم تا به طبقه چهارم برسیم!
چارلز_میخوای چی رو بفهمی؟.
من_قبل از تشکیل دادگاه آلیس توی اتاق مشاوره بود و دقیقا نیم ساعت بعد رفتن آلیس،مشاور رسید میخوام ببینم قبل از اون خانوم کسی داخل اتاق رفته یانه!
احتمالا از استفاده دوربینا بخاطر منافع شخصی تنبیه و حتی بدتر اخراج میشم.. ولی الان پایه دخترم وسطه!!
رسیدیم به طبقه چهارم.. در رو آروم و بی سرو صدا باز کردم..
جک داخل اتاق نشسته بود..
چارلز_اگر بهش بگی که میخوای استفاده کنی ممکنه نه تنها کمکمون نکنه بلکه لومون هم بده!
من_نگران نباش.. جک از دوستای قدیمیه! بعدشم خارج از اون سه بار تو عملیاتا جونشو نجات دادم پس مطمئنا هرکاری واسه جب آن میکنه.. البته امیدوارم!
رفتم داخل..جک صندلش رو برگردوند و به ما نگاه کرد..
جک_آدرین؟.. اینجا چیکار میکنی؟؟
من_سلام رفیق. یه کار خیلی ضروری داشتم ولی برای انجامش به کمکت احتیاج دارم!
جک_باشه بگو..
من_میشه بزاری فقط برای 15دقیقه به دوربینا دادگاه دسترسی داشته باشم
جک_واو رفیق.. آم.. درخواست بزرگی داری ببینم میدونی اگر اینکارو بکنم اخراج میشم دیگه!
من_ببخشید ولی خیلی واجبه!!
جک_شرمندتم به این شغل برای تامین خانوادم احتیاج دارم اما.. کسی توی قوانین ننوشته که دادن ضبط شده ها به افسران نمونه هم غیر مجازه!
از توی کشوی کوچیک زیر مانیتور یه فلش کوچیک در آورد و به من داد!
جک_در مورد اتفاقایی که افتاد خبر دارم.. مطمئنم دنبال فیلمای روز شنبه میگردی.. فلش توی دستت تمام اطلاعات روز شنبه و یکشنبه رو داره..
چارلز_متشکرم کمک بزرگی کردین!
جک خندید و روبه من گفت_البته الان دیگه بی حسابیم!
با خنده گفتم_یکی طلبت!
و بدون توجه به هیچ چیز دیگه ای از اونجا خارج شدیم..
برای اینکه بخوای اطلاعات امنیتی یک اداره رو نگاه کنی احتمالا باید جایی بری که خبری از دوربین و پلیس نباشه!
رفتیم زیر خرابه های یکی از ساختمونهای متروکه شهر!
چارلز_حالا با چی میخوای...
بدون اینکه بزارم ادامه حرفش رو بزنه از ماشین پیاده شدم و از توی صندوعقب لپ تابم برداشتم..
وقتی نشستم تو ماشین گفتم_لپ تابم همیشه همراهمه!
دکمه مخفی کننده ماشینم رو زدم.. توی این حالت روی ماشین یه روکش کشیده میشه که بقیه نمیتونن ماشین رو ببینن!
چون بیشتر عملیات جاسوسی به من سپرده میشد ماشینم همچین قابلیت هایی داشت!
لپ تاب رو روشن کردم و فلش رو بهش زدم اما نیاز به 4کلمه رمز داشت.
من_لعنتی!!
چارلز یکم فکر کرد و گفت _1088)
_چی؟
چارلز_قبلا خودمم نگهبان دوربینا شده بودم رمزش اینه!
درست بود.. هارد باز شد و یه عالمه ویدئو رو باز کرد!
من_عالیه! ممنون!
چارلز_گفتم که میتونم کمک کنم.
موس رو روی صفحه کشیدم و آخرین کلیپ دادگاه رو زدم..
آخرین کلیپ مربوط به بخش رسمی بود و چیز مشکوکی داخلش پیدا نکردم..
چارلز_این یکی رو بزن مربوط به 2ساعت قبل شروع دادگاست!
همون کلیپ رو زدم.. درسته اتاق مشاوره رو نشون میداد.
بعد از رد کردن 1ساعت از کلیپ آلیس وارد اتاق میشه..
تمام صحبت هایی که با اون خانوم میکرد.. راجب خاطراتش با ما بود.. شب کریسمس.. تولدش.. شمشیر زنی!.. هرچیزی که یادش بود رو به زبون آورد..
از طرفی خوشحال بودم.. چون اون هر بار که دربارشون حرف میزد لبخند روی لباش بود.. و از طرفی هم امیدوار بودم که بتونم بازم اینکارارو براش بکنم!
خانوم از توی اتاق مشاوره با یاداشت هاش میخواست بره بیرون و به آلیس گفت که همونجا منتظر بمونه...
همون لحظه چند پارازیت اومد توی دوربین... محکم لپ تاب رو بستم و دستمو توی موهام فرو بردم....
چارلز_یه قسمت از فیلم برش داده شده!!!این یعنی..
من_کاسه ای زیر نیم کاسست !قبل ازینکه مشاور برگرده یه نفر وارد اتاق شده..
چارلز_شاید دوربین های توی راهرو گرفته باشنش!
درسته.. تمام ویدئو های مربوط به اون قسمت از راهرو پله ها و هرجا که به ذهنمون رسید رو دیدیم.. اما توی تمام اونها بک قسمت از فیلم کات شده بود و تمام اونها مربوط به ساعت
10:47بود!
همون فیلم رو دوباره از اول دیدم.. و یه چیز جالب فهمیدم..
بعد از قسمت کات شده روی میز یه آب نبات روکش دار بود که اصلا توی قسمت قبل از برش دیده نشد!!
تصویر رو زوم کردم و اسکنش کردم و تاری تصویر از بین رفت..
روکش اون آبنبات عکس یک اسب که درحال یورش کردن بودو تاج بالای سرش قرار داشت..
من_میدونی این روکش آبنبات مربوط به کدوم شرکته؟
چارلز_صبر کن الان میفهمیم..
گوشیش رو درآورد و با اسکن نماد فهمیدیم مربوط به کجاست!!
اون آبنبات.. مال شرکت شکلات سازیه چستر بود!!!!
واسه پارت بعد...
20 لایک❤
45 کامنت💬