💙Blue eyes💙

𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 · 1402/06/31 13:21 · خواندن 1 دقیقه

F2 P8

هعی، میدونین که فردا باید گمشیم مدرسع 🤡 و منم شاید از وب برم 🥲 خیلی هنر کنم هفته ای یه یا دو پارت میدم 

کلویی&

L: نه دختره ی دیوونه! خودش فرار کرده! 

k: تو غلط کردی! 

رفتم جلو و گلوشو گرفتم و فشار دادم حالیم نبود چیکار میکردم 

k: میکشمت! 

L: ن نکن ک کمک

al: ولش کن کلویی!. 

چشمای لایلا سیاهی میرفت که یهو کیم دستمو از گردنش جدا کرد 

ki: دیوونه شدی؟ 

ke: اون میدونه مرینت کجاست! 

al: کلویی، مطمئنی؟؟ 

ke: آره! 

al: پس خودم میکشمش!!! 

یهو یه چاقو توی قلبش فرو کرد 

L: نهههههههه!!!! آیییییی

n: آلیا چیکار کردی!!!!!!!!! 

al: حقش بود! 

لایلا رو زمین افتاد خون روی زمینو پر کرده بود 

داماکلیس: چه خبره؟ 

از بین جمعیت جلو اومد و جنازه لایلا و چاقوی خونی توی دست منو دید و خشکش زد 

D: آلیا تو چه گوهی خوردی!!!!؟؟؟؟؟ 

al: من . . . 

n: من کشتمش! 

همه به نینو زل زدن

al: دروغه! 

n: راست میگم! 

D: هردوتون اخراج که هیچی، باید برین زندان 

n: و ولی 

D: زنگ زدم پلیس داره میاد 

معلما دور لایلا حلقه زده بودن و میخاستن کمکش کنن ولی فایده نداشت اون مرده بود