(2)Magician of love
آرم بیاید جلو و به من گوش کنید این رازی هست که همهی ما می دونیم و ازش نمی شه فرار کرد اون........☀️🌙
(این قسمت استراحت بعد از رنج)
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
بعد از دبیرستان با ایدن به سمت خونه ما حرکت کردیم تو راه ایدن سوال های عجیبی می پرسید.
مثلاً گفت این چیزی که تو دست هست چی هست منظورش گوشیم بود.
با خودم گفتم این یا واقعاً جادوگر یا مسخرم کرده این که گفتم ایدن گفت:ازم استخواهی کن آدرین😑
من:چی؟
ایدن:بخاطر اون حرفت
من:کدوم حرف؟
ایدن: داشتی تو دلت می گفتی یا واقعاً جادوگرم یا مسخرت کردم
من:از کجا.... باشه ببخشید
بعد رسیدم خونه و سوال هام شروع شد.
(از زبون ایدن)
آدرین: اون چی هست زیر لباست؟
من: اون کریستال جادویی من هست بدون اون مثل یک تیکه چوب می مونم
آدرین:وای پس همه چی به این بسته گی داره.
من:اره
آدرین: کجا می زندگی می کنی ایدن؟
من:آ.... هیچ جا من یتیم هستم
آدرین:چی..... چرا و چطوری؟
من: توی قرن سه از طرف پادشاه دستوری صادر شد که همه جادوگران اعدام بشن.
و خانواده من هموشن از دست رفتن و یتیم شدم.
برای این که نفهمند من جادوگر هستم مجبور شدم ازش استفاده نکنم.
و.....
آدرین:چی شد؟
من:ببخشید لازم نیست بدونی که چی شده.
من که اشک تو چشمام جمع شده بود.
داشتم گریه می کردم که آدرین بغلم کرد و گفت: تو باید استراحت کنی ....... بعد از این همه اتفاق.
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
و این جمله در فضا پی بخش شد و این بود پایان سختی جادوگری به نام ایدن
این داستان ادامه دارد☀️🌙