(Magician of Love (1

single single single · 1402/06/29 23:28 · خواندن 3 دقیقه

آرم باش🤫 این داستان خیلی شگفت انگیز هست آرم بره ادامه🤫و حواست باش که من.....☀️🌙

(این قسمت جادوگر ایدن)

صبح ساعت ۷:۳۰ ⏰بیدار شدم رفتم دست صورتم بشورم بعد وسایل جمع کردم و رفتم سوار دوچرخه🚲 شدم.

سر راه آندره دیدم پس وایسادم و یک بستنی قیفی ازش گرفتم و نشتم و شروع کردم به خوردنش.

همون لحظه یک نفر دیگه از آندره بستی گرفت ولی گفت وگو  آندره و اون پسر خیلی عجیب بود.

پسر:بفرما آید این کافی.

آندره:این که... این که..سه تا سکه طلا هست😦

پسر:کافی نیست پس بذار کنمش پنچ سکه😁

آندره:نه نه لازم نیست پول بدین اشکال ندار 😅

من که  از  گفت و گو اون تا تعجب کرده بودم به پسره نگاه کردم .

 از چیزی که دیدم چشمام👀 داشت از هدقه می زد بیرون

اون پسر یک لباس آبی جادوگری پوشیده بود!!😦

با خودم گفتم بابا این چیزی زده این لباس پوشیده ما هنوز به هالووین هم نرسیدم.

همین طوری که داشتم نگاهش می کردم یک چیزی فهمیدم زیر کوتش 🧥چیزی داشت می درخشید بعد یک دفعه نگاه من کرد.

بعد به نزدیک تر شد و جلو آمد من هم ترسید الان چیزی به گه دردسر شه برام.

بعد وایساد و همون طوری به من نگاه کرد و رفت.

بعد من دست پام جمع کردم و سوار دوچرخه شدم و رفتم به سمت دبیرستان رفتم.

وقتی رسیدم با مرینت حرف زدم که فردا قرار بذاریم بعد رفتیم و سر کلاس نشستیم خانم بوستی هم آمد سر کلاس.

خانم بوستی:صبح بخیر بچه ها امروز با یک دانشجوی جدید داریم.

بعد همون پسره آمد تو با همون لباس من هم داشتم از تعجب سکته می کردم.

خانم بوستی:ایدن خودت معرفی کنی.

ایدن: سلام من ایدن هستم من ۱۵ سالم و عاشق رشته هنر هستم.

خانم بوستی: ایدن چرا با این لباس آمدی؟

ایدن: ببخشید چون سه قرن از این لباس استفاده کردم عادت کردم دیگه😁

بعد همه ما زدیم زیره خنده بعد که خندمون تموم شد من گفتم: حتماً الان میگی جادوگرم 🤣

بعد ایدن به من نگاه و گفت: ببخشید خانم بوستی الان درستش می کنم.

بعد کیفش باز کرد و کیسه پر از  گرد دراور و ریخت رو خودش و بعد توی یک لحظه لباسش عوض شد.

ما همه از تعجب خشکمون زد و فقط داشتیم به اون نگاه می کردیم.

بعد رفت و آرم نشت کنار ملودی انگار نه انگار که همین الان لباسش یهویی عوض شد.

من هم داشتم همش به این پسره فکر می کردم و اتفاقی که افتاده بود.

بعد کلاس رفتم پیش ایدن که باهاش حرف بزنم.

«از زبون ایدن»

دیدم همون پسر مو طلایی که اون حرف بهم زده داره میاد پیشم.

من: سلام

آدرین:سلام من آدرین هستم

من:اره همون پسرای هستی که صبح کانر آندره دیدم و اون حرفی که بهم زدی

آدرین:من واقعاً ببخشید بخاطر اون حرف

من:اشکال نداره

آدرین:میخواستم ببینم که می تونی بعد از دبیرستان بیای خونه ما

من:اره می تونم.

آدرین: باشه شمارت بهم بده که آدرس برات بفرستم.

من:شماره چی هست؟

وقتی اون حرف زده همه بهش نگاه کردن

آدرین:ولش کن آدرس توی کاغذ می نویسم بهت می دوم بای😅

من:باشه بای

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

خب این هم از این پارت خیلی طولانی بود لایک و کامنت فراموش نشه👋

و راستی ببخشید فکر نکنم به عنوان پارت اول خوب باشه ولی قول می دم پارت بعد جادویی تر باشه👋

☀️🌙