پرونده ی عجیب من پارت ۸

𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 · 1402/06/29 17:14 · خواندن 3 دقیقه

این پارت قراره طولانی تر از پارت های قبل باشه پس لایک و کامنت بزارین😊

یک چیز دیگه.من از این به بعد عامیانه داستان رو تعریف میکنم چون خیلی ها به گفتمانم پیام میدن که رمان رو به صورت کتابی ننویسی بهتره.


بعد از بررسی جزئیات پرونده ها،به سخت ترین مانع پیش رو شون رسیدن.درسته یعنی تیموتی.البته بهتره بگم سخت ترین مانعی که بلا با اون مواجه شده بود.

از خانه ی اِما تا شرکت فاصله ی زیادی نبود بخاطر همیت بلا قدم زنان به سمت شرکت حرکت کرد که یک دفعه سیاهی متلق شد.

از زبان بلا

داشتم به سمت شرکت آقای غرغرو حرکت میکردم که یه دفعه همه جا تاریک شد.

بعد از اینکه چشام رو باز کردم توی یه کارخونه متروکه عروسک سازی بیدار شدم.همه جا پر عروسک هایی بود که انگار بهت زل زده بودن.نمیدونم چرا کسی که مَنو دزدیده بود دست و پام رو نبسته بود.

امّا رد پای خونی روی کف کارخونه به همراه تبر و چاقو اونجا بود.فکر کنم اینجا همون جایی هست که قاتل همه ی کاراشو انجام میده.

امّا اگر اینجا مخفیگاه قاتل هست خود قاتل کجاست؟

یه دفعه صدای دورگه ای رو شنیدم.

ناشناس(یاد رمان گندم افتادم):سلام بلا جونز.خیلی وقته که منتظر همچین لحظه ای بودم!

یک دفعه تبری که گوشه ی دیوار کارخونه بود رو گرفت و مثل روانی ها به سمتم اومد.ماسک سیاهی که قطرات خون روی اون بود روی صورتش بود.اصلا نمیشد تشخیص داد که این قاتل زن هست یا مرد؟ به سرعت چاقوی تیزی که کنارم بود رو برداشتم.

منم که خیلی ترسیده بودم به سرعت سمت اتاقک کوچکی که آخر کارخونه بود رفتم.اونجا یه دریچه آب و فاضلاب پیدا کردم.اصلا دوست نداشتم که داخل همچین جای کثیفی برم ولی حق انتخاب نداشتم.

پس از نردبون پایین رفتم و با تموم سرعتی که داشتم دویدم.خسته شده بودم و برای یک لحظه یه جا وایستادم. یه دفعه صدای نفس های گرمی روی شونم احساس کردم.درسته همون قاتل روانی بود!

چاقویی که تو دستم بود رو توی بازوش فرو کردم و کمی از اونجا دور شدم.

پشت سرم رو که نگاه کردم با صحنه ی عجیبی روبه رو شدم.انگار نه انگار زخمی شده بود!

آخه بگو خل چرا گوشیتو نیاوردی.یه لحظه به این فکر نکردی که نیازت میشه؟

بازم دویدم.آخه با این لباس دوییدن سخت بود.کاشکی اصلا به فکر اون پرونده ها نبودم.

احساس می‌کردم بهتر بود بمیرم اما تو این شرایط نباشم

دیگه توان راه رفتنم نداشتم. که یه دفعه.......


پایان پارت هشتم

قبول کنین که این پارت طولانی تر از پارت های قبل بود. برای پارت بعد ۱۰ تا لایک و کامنت

تا وقتی که لایک و کامنتا نرسیدن پارت بعدی رو نمیدم.

خداحافظ🌸