عشق پلاستیکی F2 P6

HARLEY HARLEY HARLEY · 1402/06/29 17:09 · خواندن 6 دقیقه

خیلیی زود شرط رو رسوندید 😐

ممنون بابت حمایتاتون💝

 

 

آدرین*

خیله خوب.. آرامش خودت رو حفظ کن.

مرینت نیست.. این فسقلی هم که به من وابستس نباید خیلی سخت باشه!

یکم باهاش بازی می‌کنم، غذا بهش میدم بعدشم که خوابش میگیره.

همونطور که داشتم فکر میکردم روم رو برگردوندم تا ببینم

آلیس غذاشو تموم کرده یا نه.. چیییییییی؟؟؟؟؟!!!!!!

توی صندلی کودکش نیست؟؟؟!!!!!

من_آلیس... آلیس کجا رفتی تو😱

آخه چجوری از توی صندلی با حفاظ کودک بیرون اومد؟

صدای خنده هاش اومد..

من_اها پس داری قائم موشک بازی میکنی ها!

زیر صندلی هارو دیدم.. پشت میز تلویزیون هم که نرفته بود..

باز تو یخچال نرفته باشه😱🔪

در یخچال باز کردم..حدسم درست بود😅

توی طبقه اول نشسته بود داشت.... موز می‌خورد؟؟!!

ای خدا این چرا کل زندگیش روی خوردن موز میچرخه؟؟!

موز رو از دستش گرفتم و گفتم_هنوز نه عزیزم دوماه دیگه صبرکنی میتونی بالاخره بخوریش!

آدرین دستشو سمت موزه دراز کرد که بهش بدم.

من_وایییی نگا کن.. این جغده میخواد بیاد تو بغل کی؟

آلیس با ذوق جغدشو بغل کرد.

یه جغد بالشتی که موقع خواب بغلش میکنه!

از توی یخچال درش آوردم و گذاشتمش روی مبل...

چرا این رفیقای ما روزایی که باید بیان نمیان!؟؟!

الان بیشتر از هر لحظه ای کمک میخوام!!

کمک؟... کی؟.. من؟.. عمرا! (#غرور😑)

مگه یه بچه چندماهه چقدر میتونه دردسر درست کنه!

به آلیس نگا کردم... با صداهای ناهنجاری من رو در خودم محو کرد😐

اینجاش حساب نکرده بودم!!!!

من_وای خدا دخترجان از صبح که مامانت هست که هیچ کاری نداشتی همین الان آخه؟!!!!

چجوری باید... ولش کن یه کاریش میکنم دیگه!

مرینت*
رسیدم به اداره انتشارات.. خیابونا خیلی ترافیک بود.

نزدیکه 2ساعته که از خونه بیرون اومدم زنگ بزنم ببینم درچه حالن!..

بوق بوق بوق

چرا گوشی رو جواب نمیده!؟

دوباره زنگ زدم..

آدرین_الو مرینت؟

من_سلام.. چه خبر

آلیس_هیچی داریم یکم باهم سازگاری میکنیم کی کارت تموم میشه؟

من_تازه رسیدم براچی؟

آدرین_هیچی همینجوری!

من_آدرین چیکار میکنه؟

آدرین_داره تمرکز میکنه😑

من_ت.. تمرکز؟.. ههههه فهمیدم داره چیکار میکنه!

آدرین_محض کنجکاوی میپرسم چطوری باید عوضش کنم

من_اصلا بهت نمیخوره بخوای ازین کارا بکنی😂

آدرین_ببین به هیچ کس هیچی نمیخوره البته به جز تو کاملا بهت میخوره منو بدون هیچ تجربه ای بایه بچه ول کنی بری!

من_تو 3ساعت دیگه دندون رو جیگر بزار زود میام دیگه!

آدرین_3ساعت دیگههههههه!!!!!... از کنترل من خارج شده!!

من_مگ.. مگه داره چیکار میکنه؟

آدرین داد زد گفت_رفته توی فِر داره کارشو میکنه!!!

من_چییییی؟؟ توی فر؟؟؟ من توی اون فر کیک درست میکنم!

آدرین_فر رو میشه همیشه گرفت ولی نِشیمَنگاه رو هیجا پیدا نمیکنی!.... ببین من باید برم.. آلیس اون بالا نرو!!!

بوق بوق بوق!

قطع شد؟

اصن بهش نمی‌خورد اینقدر شر باشه!! وای خدا یعنی الان دارن چیکار میکنن؟!

_خانوم آگرست جلسه شروع شده..

من_اومدم!

آدرین*

_بچه اونا شکر نیست نخور!!

اگر براتون سواله که تونستم عوضش کنم بایدبگم50/50تونستم😅

اون 50اول برای این بود که با موفقیت تمیز شده بود و 50درصد ناموفق برای این بود که.. نمیذاشت پوشکشو پاش کنم!!!!!!

بله الان داره خیلی شیک دور تا دور خونه چهاردستو پا میکنه!! 😱😑

من در روز سه بار ماموریت رفتم طوری که 15ساعت کامل سرپا بودم ولی هیچ وقت مثل الان خسته نشده بودم!!!!

آلیس با چهاردستوپایی اومد جای من..

آلیس_لالا..

هیچ وقت از شنیدن این کلمه تا این حد خوشحال نشده بودم!

_آه جدی؟! بیا پیشم بخواب!.. واستا اول اینو پات کنم.

بالاخره 50درصد به 100‪درصد رسید

موفق شدم!!!!

نشوندم روی پام.

آلیس_کتاب...

ترجمه:قصه بخونم خوابش ببره😅

من_باشه.. بزار کتابتو بردارم...

15دقیقه بعد!

_بعد خرگوش خانوم هویجارو برداشت و شست تا با خانوم موشه بخورن!

بالاخره تموم شد! دهنم کف کرد!!!!

آلیی هم خوابید، بغلش کردم تا بزارمش توی تخت خوابش.

در اتاقش باز گذاشتم که اگر گشنش شد و گریه کرد بفهمم.

من_اخیش!.. بالاخره میتونم... چی؟؟؟؟؟!!!!!

آلیس روی مبل نشسته بود داشت کارتون میدید!!!!!

به جون خودم مطمئنم گذاشتمش توی اتاق!!!

و از دوباره!

15دقیقه بعد!

_خرگوش خانوم بازم همون هویجارو شست تا باخانوم موشه بخورن!!

دوباره همون قصه رو خوندم تا بخوابه!!

بردمش توی اتاق ایندفعه درو بستم!!

من_خیله خوب دیگه خوابید!

درو باز کردم تا چک کنم... نه خدارو شکر هنوز خوابه!

رفتم طبقه پایین و روی مبل نشستم.. صدای کارتون رو کم کردم...

_نه.. نه.. زیاد!!

این که کنار من بود!!!!!!!

من_تو چجوری میای پایین خوب!!!! گرفتی منو؟!!

دوباره همون کتاب رو آورد!! 😱

من_خوب لاقل یه کتاب دیگه بیار بخونم واست!!

آلیس_نه نماخوام

من_چی زبونی باز کرده واسه من😑

ایندفعه خواستم گولش بزنم بعد 10دقیقه خواستم از وسط خط برم صفحه بعد.

آلیی_بقون...

ای خدا سرشم نمیشه شیره مالید😑!!

من_خوب تو که نمیخوای بخوابی چرا خودتو بخواب میزنی!

زد زیر خنده!!!

هیچ وقت فکر نمیکردم توسط یه بچه..... ولش کن اصن!

من_بیا کارتون ببینیم.

مرینت*

به محض اینکه جلسه تموم شد رفتم سمت خونه..

خدارو شکر راه برگشت خلوت بود زود رسیدم خونه.

صدایی از خونه نمیومد..

دوحالت داره:

1:ماموریت موفقیت آمیز بود.

2:شکست خوردن عقب نشینی کردن! 😂

در خونه رو باز کردم رفتم داخل..

صدای شعر باب اسفنجی بود؟

حالا چرا اینقدر زیاد؟؟؟؟!،

رفتم توی حال، آلیس روی پای آدرین نشسته بودو باب اسفنجی میخوند😐

من_سلام

آدرین_سلام، نفهمیدم اومدی! جلسه چطور بود؟

من_خوب بود.. یه سوال.. چرا موهاتو خرگوشی بستی؟ 😂

آدرین_داشتیم با آلیس بازی خانوم خرگوشه و خانوم موشه رو میکردیم که به درخواست خانوم آلیس بنده خانوم خرگوشه شدم🐰😅

من_یه سوال دیگه... چرا روی صورت و پیرهنت رد دستای آلیسه!

آدرین_بچمون یه هنرمنده به این نتیجه رسید که دفترنقاشی برای نقاشی خیلی کوچیکه برای همین تصمیم گرفت رو باباش نقاشی کنه!

قیافه من:🤨😅😐👌

من_حالا چرا تلویزیون اینقدر زیاده؟

آدرین_باب اسفنجی دوست داره😂

من_اه پس شمادوتا امروز خیلی باهم خوش گذروندین!

آلیس_بلههه!!!

آدرین_باز خداروشکر! 😂

من_اها راستی.. امروز...

هردوشون خوابیده بودن!!..مسکه آلیس خوب تونسته رو دستش بلند شه😂

اینجوری شد که روز این دوتا هم گذشت😏

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 برای پارت بعد..

15 لایک❤
30 کامنت💬

 

بابای👋🏻