زندگی اجباری p4

AmIr AmIr AmIr · 1402/06/29 01:53 · خواندن 1 دقیقه

های 

+ بهت گفتم نه الکس کاری نکن که به همه بگم که تو میدونی قاتل بابات کیه ولی چون دوست صمیمت بود نگفتی

الکس: چییییی! ساکت شو تروخدا وندا عشقم ازت خواهش میکنم 

+ باشه عزیزم پس همین الان زنگ بزن و به الندرا بگو تو نمیتونی با من بیای 

الکس: ولی 

+ الکس من نمیخوام رابطمون خراب بشه ولی منم حق دارم دوست ندارم تو رو بایک دختر دیگه ببینم اونم با هم دیگه برین مسافرت غیر ممکنه

کارداش : وندا بیا اما داره زنگ میخوره 

+ جواب بده 

کارداش : الو

اما: سلام وندا امشب با الکس میای مهمونی 

کارداش : چییییی 

اما : هاااا عمو کارداش 

کارداش : از همون اول میدونستم یه چیزیو دارین ازم قایم میکنین 

کارداش: ونداااااا

+ عشقم بهت زنگ میزنم فعلا بای

الکس: بای

+ بله بابا 

کارداش: بله بابا و کوفت دختر تربیت کردم  خیر سرم الکس کیه چه مهمونی ها 

+ بابا چی میگی 

کارداش : دیگه دروغ نمیتونی بگی اما سوتی داد و گفت دختره ی پرو امشب دیگه آواره ی خیابونا هستی 

+ ولی 

کارداش گمشو برم تو اتاقت