
Reality👩🏻⚕️p4🧑🏼⚕️

خب سلام ببخشید دیر کردیم منچند روز الکس زیاد میدا نمیکردم طول کشید هماهنگ کنیم پارت بدیم البته سر منه خیلی شلوغه لطفا حمایت یادتون نره ؛ و اگه پارت های قبل نخوندی برید بخونید ؛ برید ادامه مطلب
شروع پارت جدید ادامه پارت 3
از زبون مرینت :
امشب ساعت 10 شب پرواز داشتیم
برای آخرین بار از مادرم خداحافظی کردم و بغلش کردم . احتمالا یه سه چهار سالی تو تنبیه باید باشم , به خاطر همین حسابی مامانم رو بغل کردم .
(شروع مکالمه 👇 )
سابین : دخترم ! مراقب خودت باش ! من فقط یه دختر دارم ها .
مرینت : حتما مامان جون . تا چشم بهم بزنی برمیگردم .
لوکا : مرینت ! یه خواهشی دارم ازت ! لطفا تغییر کن . هم به نفع خودته هم به سود ما !
مرینت : میدونم … ولی کاش زودتر میفهمیدم …
فلیکس : اون طرف شوهر نکنی !! بدون اینکه من تو عروسیت باشم ها!!
مرینت : تو این اوضاع و احوال ما تو به فکر شوهر کردن منی !!! نترس !!! تو ساقدوش یک دامادی !!
آلیا : مرینت . تاکسی رسید . وقت رفتنه !
مرینت : باشه . هعی …. بریم .کل خانواده خدا نگه دار !!!
بعد از خداحافظی سوار تاکسی شدیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم …
(اتمام مکالمه)
تو راه فکرم درگیر بود کلان داغون بودم حالم زیادی خوب نبود .
آلیا هم فقط داشت غر میزد میگفت که : چرا من پیشنهادت رو قبول کردم ؛ و الان دارم با تو میام پاریس اه؛ اگه به امید تو باشم که بدبخت میشم .
گفتم : میشه آلیا کمتر غر بزنی ؟؟!
گفت : چرا کمتر غر بزنم هان تو نمیدونی من از هواپیما میترسم .
گفتم : نگران نباش من هستم الان میریم بلیط ها رو میگریم ؛ میریم سوار میشم و بعد چند ساعت میرسیم پاریس تمام .
گفت : آره آره همین قدر آسون ؛ منم باور کردم .
گفتم : معلومه که آسونه معلومه .
گفت : کجاش معلومه هان ما الان قراره کجا بمونیم ؟؟
قراره با چی زبونی تو پاریس حرف بزنیم ؟؟
قرار چی بخوریم؟؟
آدرس محل کارمون کجاست ؟؟
ما چطور قراره آدرس محل کارمون رو پیدا کنیم وقتی خیابانهای پاریس رو بلد نیستیم.
جواب بده مرینت جواب بده.
گفتم : ی لحظه سکوت کن جواب همش میگم
جواب سوال اولت و سومت خب قراره ما بریم به هتل بابا بابت هتل کمی برام پول داده که بتونیم چند روز تو هتل بمونیم بعدشم یه دونه خونه نزدیکا های محل کارمون اجاره میکنیم ؛ با همین پول هم خورد و خوراک یک ماهه مون رو میتونیم تأمین کنیم .
جواب سوال دومت و چهارمت قراره فرانسوی حرف بزنیم یادمه قبلا تو به کلاس فرانسوی رفتی و بلدی منم بخاطر پدرم و بچگیم که تو پاریس گذشته بلدم فرانسوی حرف بزنم ؛ و اینکه کمی از خیابون های پاریس رو هم میشناسم .
و اینکه پروفسور محترم الان علم پیشرفت کرده و چیزی به نام GPS وجود داره که به ما در پیدا کردن آدرس ها و خیابون ها کمک میکنه .
الان همه چی اوکیه؟؟
گفت : اوکیه
گفتم : بریم که الان پرواز از دست میدیم
بعد گرفتن بلیط رفتیم و سوار هواپیما شدیم .
صندلی های من و آلیا کنار هم نبود پشت سر هم افتاده بودیم ؛ از ی بابت خوب شد حداقل میتونم کمی خلوت کنم .
بعد 9 ساعت رسیدیم داشتم دیگه دیوونه میشدم اونقدر که دلم گرفته بود .
به ساعت آمریکا ساعت 7 صبح بود که رسیدیم به فرودگاه .
اما ساعت ما 6 ساعت با ساعت فرانسه فرق داشت بخاطر همین ساعتم گوشیم رو تعویض کردم الان ساعت دقیقا 1 ظهر بود .
بدبخت شدیم رفت ساعت 2 ظهر قراره کاری داریم ما قراره چطوری برسیم . بدبختتتت شدم
بخاطر همین موضوع رو به آلیا هم گفتم
اونم گفت : نگران نباش الان میریم هتل از اونجا هم میریم بیمارستان .
گفتم : باشه حله
حوصله سر رفته بود و هنوز چمدونا نیومده بود
به آلیا گفتم : تو چمدون ها رو تحویل بگیر منم برم اطراف بگردم ببینم از کجا میتونم تاکسی گیر بیارم .
آلیا : باشه
( توجه توجه ممکنه کمی حاوی صحنه های دلخراش باشه )
داشتم دنبال تاکسی میگشتم که رفتم جلو تر دیدم چندنفره یجا جمع شدن .
دیدم ی ماشین به مَردی زده بود
سرش داشت خونریزی میکرد و به سختی نفس میکشید.
خواستم خودم بهش کمک کنم بخاطر همین به همه گفتم : لطفا دور برش باز کنید که من راحت تر کارم انجام ؛ من پزشکم لطفا به حرفم گوش کنید و اینجا خلوت کنید ؛ به آمبولانس هم زنگ بزنید .
بعد از فرودگاه یدونه جعبه کمک های اولیه برام آوردن.
اول گردنش رو بررسی کردم ببینم نخاع هاش یا گردنش آسیب دیده یا نه ؛ خوبه آسیب ندیده بود.
الان باید لوله ای کاف دار رو وارد دهنش میکردم تا راه تنفس اش باز بشه ولی وسیله مورد نیاز رو نداشتم و نمیتونستم لوله کاف دار رو وارد تراشه های مَرده بکنم بخاطر همین چاقو جراحی برداشتم و از قسمت گلوش کمی بریدم و لوله کاف دار رو وارد تراشه هاش کردم که هوا راحت تر وارد بدنش بشه بعدش روسری که به گردنم باز کردم لوله رو با اونم محکم کردم تا هم خونریزی اون قسمت بند بیاد هم لوله سر جاش ثابت بمونه .
طرف هوشیاریش کاملا از دست داده بود .
بعد 5 دقیقه بالاخره آمبولانس اومد .
من با آمبولانس رفتم .
خواستم تلفن بردارم به آلیا زنگ بزنم که تو برو هتل دیدم کیفم نیست اه کیفم پیش آلیا جا گذاشته بودم .
اه الان نگرانم میشه بعد اینکه رسیدیم بیمارستان از یجا زنگ میزنم هنوز ولش ؛ الان حال این مَرده مهمه
بعد 10 دقیقه به نزدیک ترین بیمارستان رسیدیم .
بیمارستان خصوصی بود ؛ اسمش اوتل دیو بود اسمش آشنا بود ؛ انگار یجا شنیده بودم .
( این بیمارستان واقعا تو پاریس هست ولی نمیدونم خصوصی یا نه )
وارد بیمارستان شدیم منم همراهی کردم بعدش مَرده رو اورژانسی بردن اتاق عمل منم بیرون منتظرش موندم نگران حال مَرده بودم.
(بعد یک ساعت )
در این یک ساعت در به در دنبال گوشی میگشتم ولی کسی حاضر نبود به من گوشیش بده .
اه لعنتی ؛ من چطوره قراره آلیا رو پیدا کنم .
و وقت قرار کارمون هم داره میگذره .
دوباره برگشتم همون جایی که بودم ببینم عمل اون آقا تموم شده یا نه .
دیدم چند پزشک دارن از اتاق عمل در میان .
منم حواسم نبود و به انگلیسی حالش پرسیدم دیدم همه شون شاخ در آوردن.
مردم آزاریم گل کرد روش نزدم منتطر موندم پچ پچ هاشون تموم بشه .
و جواب بدن از بین شون یک پسر پوست جو گندمی با چشمای عسلی و موهای سیاه اومد جلو و سعی کرد جوابم به انگلیسی بده ولی اصلان یدونه از حرف هاش رو هم نفهمیدم.
آخ واقعا خیلی بد انگلیسی صحبت میکرد بعد یکی از پزشکا که شبیه این پسره بود ولی موهای فر داشت به فرانسوی گفت : نینو واقعا خیلی عالی حرف زدی دختره هم تمام حرف هات فهمید آفرین .
پس اسم پسره نینو هست جالبه .
نینو هم به فرانسوی گفت : چیکار کنم آخه !!؟؟
انگلیسیم در این حده اگه شما خودتون بلدید خودتون جوابش بدید .
یه دونه دختری با پوست سفید و موهای بلوند کوتاه که چشم های آبی
بود گفت : صبر کنید استاد خودش بیاد .
آهان پس اینا رزیدنت ( دستیار جراح اصلی ) هستند البته از لباس های آبی کمرنگ اش معلوم بود رزیدنت ولی خب کشور به کشور ممکنه این لباسا فرق کنه یا بیمارستان به بیمارستان طبقه بندی متفاوتی در لباس ها دارن .
یهو یه نفر بدو بدو از اتاق جراحی اومد بیرون . یه پسر نسبتا قد بلند با مو های بلوند و چشم های سبز فسفری اومد بیرون . اولین دکتری بود که انقدر خوشتیپ بود و من اولین بار بود که همچین دکتری رو میدیدم . همین که اومد بیرون با زبان فرانسوی شروع کرد به صحبت کردن با اون دختره مو طلاییه :
خب . چی کار داریم ؟
آقای اگرست حدود 15 دقیقه از جلسه که باید شروع میکردید میگذره . الان باید برید اونجا .
تا من لباسام رو عوض میکنم , برو از مهمون ها توی جلسه عذر خواهی کن بابت تاخیر تا منم بیام
چشم استاد …
آها … پس استادی که میگفتن اینه … این همون جراحه …
ولی احساس میکنم خیلی بد اخلاق و جدی هست ؛ خدا نصیب هیچ رزیدنت ای نکنه.
در پی فکر کردن به این موضوع بودم که یهو دیدم آلیا سرگردان داره این طرف و اون طرف رو نگاه میکنه . از دیدنش تعجب کردم . رفتم پیشش :
مرینت : آلیا ! تو اینجا چیکار میکنی ؟
آلیا : سلام مرینت . تو کجا بودی دختر ترسیدم که مردی یا یچیزیت شد ؛ گفتم بیام اینجا شاید اینجا رو بدونی ولی بازم در تعجبم که تو اینجا چیکار میکنی و اینجا رو از کجا پيدا کردی ؟ تو که نمیدونستی قرار کارمون کجاست .
مرینت : نگران نباش من خوبم فقط به ی مَردی ماشین زد منم کمک کردم تا به اینجا بیارن ؛ مگه قرار کار مون اینجاستتت ؟؟
آلیا : آره اینجا همون جاییه که قرار بود بیایم دیگه ! همون بیمارستانی که قرار بود شروع به کار کنیم .
اگه این بیمارستان همون بیمارستانه پس … وای بدبخت شدیم . الان میان و می بینن که ما نیومدیم . دست آلیا رو گرفتم و بدو بدو رفتیم به سمت پذیرش . وقتی رسیدیم و من هول شدم . یادم رفت اینا فقط فرانسوی بلدن ...
............................................
8100 کاراکتر
شرمنده دیر شد 🙁🙁❤❤
قرار بود الکس بده ولی من اگه پارت نمیدادم دسترسیم بسته میشد بخاطر همی من پارت دادم .