تک پارتی غمگین😔🖤
هعییی برید ادامه😔🖤
اولین تک پارتی من هست پس لایک کن
مرینت: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
آدرین: آره عزیزم
مرینت:منتظرم میمونی؟
آدرین رویش را به سمت پنجره اطاق مرینت بر میگرداند تا مرینت اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
آدرین: منتظرت میمونم
مرینت: خیلی دوستت دارم
آدرین:منم همینطور...
بعد از عمل سختی که مرینت داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد به آرامی چشم باز کرد و نام آدرین را زمزمه کرد و جویای او شد
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی
مرینت: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت.
پرستار در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم مرینت خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
مرینت: بی درنگ که یاد آدرین افتاد و اشک از چشمانش جاری شد گفت: آخه چرا؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود
و بی امان گریه میکرد.😞
پرستار: شوخی کردم بابا
رفته دستشویی الان میآد!!! 🤣🤣
_________________________________
وجدانن من خودم فکر نمیکردم داستان اینطوری تموم شه
ولي بالاخره آدمیزاده دیگه دستشوییش میگیره 😂😂