FHE FUTURE💙P9
سلام سلام من برگشتمممم بپر ادامه
ادرین پاهایش را محکم بر روی خیابان میکوبید و بی صبرانه و بی توجه به ماشین ها و کامیون ها قدم برمیداشت او حسی مملو از خشم ، غم و تنفر از مرینت داشت او در عماق وجودش نمیخواست کسی از گذشته و بچه گی اش خبر داشته باشد و اگاه باشد پدر ادرین گابریل هیچوقت نمیگذاشت ادرین به مدرسه برود و دوست پیدا کند یا سخنی به زبان بی اورد اما ادرین چند وقت بعد با اشنا شدن با مرینت فرزند کوچک خاندان دوپن چنگ از دستور پدرش سرپیچی کرد و با او صحبت کرد .
_________________________________/
ادرین متوجه کامیونی بزرگ پر سرعتی نبود که از سمت چپ خیابان به سرعت به سمت او می اید بلکه تنها فکرش به این بود که چه کار انجام داده است او از حرف پدرش سرپیچی کرده بود و از عمارت بیرون امده بود نگاهان سخنی در ذهن و وجود ادرین برپا شد 《 چرا 》 ادرین از پا افتاد و دیگر قدمی بر نداشت و چشمان ادرین مبهوتانه به کامیون چنگ میزد ادرین توان گام برداشتن نداشت ماننده اینکه روی جاده ای پر از مین ایستاده است .
__________________________============
مرینت با سرعت بسیار زیاد به سوی ادرین گام برمیداشت او حسی مملو از عذاب وجدان ، غم و تاّسف داشت او هر لح،ه به ادرین نزدیک تر و نزدیک تر میشد او دستانش را بالا برد و محکم به سوی ادرین روانه کرد و محکم ادرین را به سوی عقب هل داد ..
________________________/_____________/____
صدا امبولانس و ماشین پلیس همه جا را فرا گرفته بود چشمان خیس ادرین مبهوتانه به صورت و بدن خون الود مرینت چنگ میزد ادرین سلانه سلانه از جای خود بلند شد و به سمت عمارت گام برداشت ادرین با چهره های غم انگیز و چشمان خیس اقای گابریل و خانم امیلی و فیلیکس و کلویی مواحه شد او ارام به یمت پدرش گام برداشت اقای گابریل دساتنش را باز کرد و ادرین را در اغوش کشید 《<چیزی نیست اون خالش خوب میشه تقصیر تو نیست پسرم هیچیزی نمیشه اروم باش >》 ادرین پدرش را محکم در اغوش گرفته بود او ارام از اغوش پدرش بیرون امد و ارام و سلانه سلانه به سوی مرینت گام برداشت پا های ادرین مانند میزی لق میلنگید او به مرینت که روی تخت اوژانسی امبولانس دراز کشیده بود خیره شده بود یوی از افراد اوژانس به سمت ادرین امد 《<شما همراهشین ؟>》 ادرین روبه او کرد و به تشانه تائید سرش را تکان داد ....
______________/_____________/______________/_
خب تموم شد 😐
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊
بشینین گریه کنین و عر بزنید تو خماریه مارت بعد بمونید 😐😊💩🤡
بای بای 💙💜