دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت چهلم»
بفرمایید 👇🏻
صبح روز بعد مرینت ۲ ساعت زورت بیدار میشه ، کاراش رو سریع انجام میده تا به شرکت بره .
وقتی به شرکت میرسه هنوز آدرین نیامده بود ، خانم گراهام به اسکارلت نزدیک میشه و میگه : آقای اگرست هنوز نیامدن ، خیلی زود اومدین .
اسکارلت لبخند میزنه و میگه : میدونم ، توی اتاق منتظر میمونم .
وقتی مرینت وارد اتاق میشه ، میره سراغ اون اتاق مخفی (با توجه به پارت38)
در قفل ولی با کمک تیکی در رو باز میکنه(همینطور که میدونید کوامی ها میتونن از همه جا رد شن ، تیکی هم از در رد میشه و قفل رو باز میکنه)
وقتی وارد شد باورش نمی شد که چی دیده ، کلی عکس از وقت گذروندشون بود و بیشتر عکس از خود مرینت ، یه قاب عکس بزرگ هم از مرینت بود .
مربوط به روزی بود که باهم رفته بودن عکاسی ، اون روز آدرین مرینت رو قایمکی به عکاسیش برده بود .
(این همون قاب عکسس👆🏻)
مرینت بغضش ترکید و شروع به گریه کردن کرد .
مرینت گوشیش رو در آورد تا یه ویدیو بگیره و تو همون ویدیو همه چیز رو به آدرین بگه که یهو..
ببخشید کم ، میخواستم جای حساس تموم کنم 🌈❤️