💙Blue eyes💙

𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 𝓐𝓭𝓻𝓲𝓷𝓪 · 1402/06/25 19:01 · خواندن 1 دقیقه

F2 P3

مرینت ♡

لعنتی! این اینجا چیکار میکنه!؟ سریع از استخر اومدم بیرون و حوله ی آلیا رو از روی صندلی برداشتم و خواستم برم تو که آدرین اومد و دستمو گرفت

ad: کجا میری؟ چیشد؟ 

m: من . . . 

خدایا مارو دید داشت با نینو حرف میزد و خشکش زد نینو هم مارو دید و دست اون رو کشید و اوردش پیش ما، لعنت

n: آدرین، مرینت ایشون الکس هستن الکس آدرین و مرینت

ad: سلام الکس 

al: س سلام

زل زده بود به من سرمو پایین انداختم 

n: اومم چیزی شده؟ 

m: نه

ad: پس چرا سلام نکردین؟ 

الکس یهو گفت: مرینت قبلا دوست دختر من بود

همه جا خوردن

ad: چی میگی؟ شوخیت گرفته؟ 

al: هنوز هم دوسش دارم

زمزمه کردم: نباید اینارو میگفتی

ادرین یقه الکس رو گرفت

ad: بفهم چه زری میزنی

al: چه دوست پسر غیرتی داری مرینت

ad: فقط دوست پسرش نیستم

الکس با تمسخر گفت: پس کیشی؟ 

ad: بابای بچه هاش