جانشین فصل 2 پارت 22 ( خیانت )
سلام دوستان . وقتتون بخیر . اومدم با یه پارت هیجانی و خیلی مهم از داستان بدویید بیاید ادامه مطلب که قراره نصفه جون بشید ...
حسابی بین دو راهی مونده بودم ... هدیه رو قبول کردم
- پاتز : ممنون مرینت . مثل آدرین مراقبش باش . خیلی معذرت میخوام ولی خیلی نمیتونم بمونم .
- مرینت : خواهش میکنم . ولی ای کاش میشد بمونید ...
- پاتز : ممنونم . همین چند دقیقه ای هم که بودم خیلی خوش گذشت ...
- مرینت : مورگان جون !!!بازم پیش ما بیای ها !!!
- مورگان :حتما خاله مرینت !! شده به زور هم مامان رو میارم .
خانم پاتز خداحافظی کرد و با مورگان رفت . من زره رو گذاشتم تو کشو میز کنار تخت توی اتاق تا بعد از عروسی بیام سراغش ...
از مهمون ها پذیرایی کردیم ... با آدرین رقصیدم ... کیک عروسی رو خوردیم و ...
دیگه به آخر های شب نزدیک شده بودیم . جای خالی مهدیار خیلی حس میشد ... اون کسی بود که پدر آدرین رو برگردوند . درسته تو ایرانه . درسته به پاسپورت , ویزا , یا وسیله نقلیه احتیاج نداره ... ولی حیف شد که نتونست برای عروسی بیاد ... ( اسپویل رمان جدید)
بیشتر مهمون ها رفته بودن ... مراسم هم تقریبا تموم شده بود ... مامان و بابا هامون رفته بودن هتل . قرار بود آخر شب باهم بریم پارک و یکم صحبت کنیم ... که یهو گوشیم زنگ خورد ... آره نینو بود ....
- نینو : مرینت !!! مرینت کجایی ؟!!؟!؟
- مرینت : چی شده ؟!؟! آروم باش !!! من هنوز تو ویلای استارکم !
- نینو : مرینت آب دستته بزار زمین با آدرین پاشید بیاید خونمون مثل اینکه بچه قراره به دنیا بیاد !!!
- مرینت : چی ؟!؟!!؟
- نینو : بله بدویید بیاید !!!! من تجربه ندارم !!! میترسم !!
- مرینت : نه اینکه من و آدرین خیلی تجربه داریم !! ولی خب آروم باش . سعی کن آلیا رو ببری بیمارستان . ماهم داریم میایم .
- اسکات : شما جایی نمیرید ...
این رو شنیدم که حس کردم یه چیزی روی سرمه . قلبم با سرعت نور میتپید . خدایا این کیه ؟ چی داره میگه ؟
آروم آروم چرخیدم و برگشتم ...
- نینو : مرینت !!! کدوم بیمارستان برم ؟؟؟ الو !!!
گوشی از دستم افتاد و قطع شد . اون اسکات لنگ بود . همون مرد مورچه ای ! چرا داره تهدیدم میکنه ؟ چی شده ؟ چرا من انقدر بدبختم ؟ ...
آدرین :
آخرین مهمونمون رو هم بدرقه کردم که گوشیم زنگ خورد ...
- گابریل : سلام بر پسر دومادم !!!
- آدرین : سلام بابا ! اینطوری نگو دیگه !!
- گابریل : دوماد شدی دیگه . چی میشه مگه ؟ ولش کن . میخواستم بگم مامان مرینت سر درد گرفته . امشب کنسله . شاید فردا شب باهم رفتیم پارک . به عروس خوشگلمم بگو که در جریان باشه .
- آدرین : عه . حیف شد . باشه . میرم الآن به مرینت میگم . کاری نداری ؟
- گابریل : نه . برو پسرم . مراقب عروسم باشی ها !!
- آدرین : بزار عروس خانم یه دو سه روز بیاد . بعد دومادتون رو فراموش کنید . اشکالی نداره خداحفظ .
- گابریل : شوخی کردم بابا . قهر نکن . مراقب خودت هم باش . خداحافظ .
رفتم داخل ویلا . صدا میزدم : مرینت . اما کسی جواب نمیداد . رفتم تو اتاق . مرینت با یه چهره ترسان به در نگاه میکرد . رفتم داخل . دقیقا کنار مرینت بودم که یه نفر از پشت در اومد بیرون . اون اسکات لنگ بود . مرد مورچه ای . اینجا چخبره ؟!!؟!؟ چرا به سمتمون اسلحه کشیده ؟؟؟؟ :
- اسکات : خب زوج خوشبخت امشبمون !!!! چی کار ها میکنید ؟؟؟
- آدرین : اسکات چته ؟
- اسکات : خفه شو . زره رو از روی سینه ات بردار تا به دختره شلیک نکردم .
واقعا چاره دیگه ای نداشتم ... آروم آروم دستم رو به سمت زره میبردم تا یکم وقت بخرم و ببینم قضیه چیه ؟
- آدرین : آروم باش ... چی شده ؟ از من و مرینت چی میخوای ؟ این رو بدون . این زره توسط استارک تنظیم شده . فقط من میتونم ازش استفاده کنم . و اینکه اگه فکر کردی میتونی راکتور رو از داخل این زره در بیاری اشتباه کردی . اون راکتور فقط به زره انرژی میده نه چیز دیگه ای . منم هیچ کاری از دستم بر نمیاد که انجام بدم ...
- اسکات : خفه شو . بگو اون فلش کجاست ؟
- آدرین : فلش دیگه چیه ؟
- اسکات : خودت رو به اون راه نزن . من کله خرابم . یهو مرینت رو میکشم ها !!
- آدرین : به خودت مسلط باش ... بهت میگم اون فلش کجاست ... به شرطی که بگی چرا خیانت میکنی ؟
- اسکات : ... صحبت های اون شب رو یادته ؟؟؟ که میخواستی ...
فلش بک به 6 ماه پیش :
اسکات :
هعی . پس جانشین تونی استارک بزرگ اینه ! این که نمیتونه حتی زره رو راه بندازه . برای ساخت راکتور اومده سراغ من ... این میخواد مورث این میراث بزرگ باشه ... داشتم به این ها فکر میکردم که دخترم اومد دم در اتاق ...
- کیسی : بابا ( با صدای ترسیده )
- اسکات : بله عزیزم ؟
- کیسی : بابا ! میتونی بیای بیرون ؟
- اسکات : خب بیا تو دیگه عزیزم !
- فردی ناشناس : نه نه نه نه ! دختر داخل نمیاد . تو میای بیرون
دست و پام رو گم کردم . این عوضی دیگه کیه ؟ :
- اسکات : طرف حساب تو منم . به اون چی کار داری ؟
- فرد ناشناس : درسته ! این ها محض احتیاط به عنوان گروگان پیش من میمونن تا تو کارت رو درست انجام بدی ...
- اسکات : این ها ؟!؟!؟
- فرد ناشناس : بله ! دخترت . زنت . پدر خانم و مادر خانمت . همشون .
- اسکات : عوضی !!! از من چی میخوای ؟؟؟
- فرد ناشناس : همکاری ! تو به من کمک میکنی تا یه سری اطلاعات که داخل فلش هست رو پیدا کنم .
- اسکات : مثلا نمیدونم درباره چه چیزی صحبت میکنی ...
- فرد ناشناس : میدونم ... برای همین باید بهم کمک کنی .
- اسکات : چی کار کنم ؟
- فرد ناشناس : باید برام کار کنی ...
پایان فلش بلک
آدرین :
- اسکات : بعد از اون شب که مکالماتمون رو رفت ... دخترم کیسی با زنم و ... کل خانوادم گروگان گرفته شد ... از اون به بعد تمام سعیم رو کردم که با آدم های اون فرد , تو رو یه جا گیر بندازم و اون فلش لعنتی رو ازت بگیرم ... یه بار به دفتر تونی سر زدیم اما چیز جالبی پیدا نکردم چون یکی قبل از من اونجا رفته بود و چیز های مهم رو برداشته بود ... بعد از برگشتنت از کافه با عینک و ساعت هوشمند تونی بازم دنبالت گشتم ولی تو بازم فرار کری . توی تونل شتاب دهنده ذرات محاصرت کردم ولی بازم فرار کردی . با هر شکستی که داشتم خانوادم زیر فشار بیشتری قرار میگرفتن . اما امروز اومدم اینجا . اومدم که کار رو تموم کنم (داد زد ) فلش لعنتی کجاست ؟
- آدرین : اون فلش وحشتناک رمزنگاری شده ! هیچ اطلاعاتی ازش نمیتونی به دست بیاری ..
- اسکات : میدونم . فقط اون فلش لعنتی رو بده من ...
- مرینت : برای چی داستانت رو به ما توضیح دادی ؟ نمیترسی لو بری ؟
- اسکات : اولا 3 ثانیه فرصت داری تا جای فلش رو بگی . دوما اینجا قرار نیست آدرین زنده بمونه . پس اگه میخوای آدرین زنده بمونه جای فلش رو بگید .
نفس هام تو سینه حبس شده بود . سه ثانیه فرصت داشتم تا ببینم باید چی کار کنم .
- اسکات :
3
2
1
خیلی هم عالی . این پارت هم به خوبی و خوشی تمام شد و ... ( شاید پارت بعدی با مرگ یکی همراه باشه )پس لایک و کامنت ( البته فحش نه کامت ) یادتون نره . منتظر حمایت هاتون هم هستم . ( راستی امشب قراره یه آهنگ به پلی لیست داستان جانشین اضافه بشه . پس پست امشب رو از دست ندید