رمان 💞 عشقی جدید 💞 پارت 7

𝓜.𝓐 𝓜.𝓐 𝓜.𝓐 · 1402/06/20 12:37 · خواندن 1 دقیقه

خب اینم از این پارت ، برو ادامه 👇 

 

 

 

از زبان مرینت #

همینطور گریه می کردم و فقط آرامش میخواستم . یادم افتاد با موسیقی زدن به آرامش

میرسم ( اگه یادتون باشه من توی معرفی رمان گفتم که مرینت به موسیقی علاقه داره اونم

خیلی زیاد جوری که با موسیقی زدن به آرامش میرسه و موسیقی کار می کنه )

به سمت ویالونم رفتم 🎻 . برداشتمش و انگشت هام رو آماده کردم و آهنگ مورد علاقم رو

زدم .

از زبان آدرین # 

بعد از تقریبا یک ربع به خونه رسیدم ، ولی هنوز به فکر اون دختره بودم . در حیاط رو برام باز

کردن که ... صدایی دلنشین و آشنا که خیلی قشنگ بود رو شنیدم . ماشین رو پارک کردم و به

سمت نگهبان رفتم . ازش پرسیدم : در نرفت ؟   

نگهبان : نه آقا مطمئن باشید در نرفته .

آدرین : باشه ولی میدونی اگه در رفته باشه عواقبش چیه دیگه نه ؟

نگهبان : بله آقا میدونم .

آدرین : باشه ولی نمیدونی این صدای موسیقی از کجا میاد ؟

نگهبان : متأسفانه نه آقا اطلاعی ندارم .

آدرین : باشه چند دقیقه ی دیگه بیا اتاقم تا حقوق این ماهت هم بدم .

و بعد بدون هیچ حرفی به سمت خونه رفتم تا ببینم این صدا از کجا میاد .

 

 

این پارت دیگه واقعا از پارت های قبل بیشتر بود پس حمایت کنید اگه نکنید پارت بعد رو

سریع نمیدم . 

شرط پارت بعد : ۲۰ لایک و ۲۰ کامنت 

بای 👋