رمان 💞 عشقی جدید 💞 پارت 5
بچه ها گفتم میخوام وبلاگ درخشان رو حذف کنم ، اینم پارت 5 واسه کسایی که نخوندن که
وبلاگ رو حذف کردم بتونن بخونن .
برو ادامه 👇
از زبان آدرین #
درو قفل کردم و به سمت ماشین مشکی رنگ و گرونم رفتم . سوار ماشین شدم و به نگهبانان
گفتم نزارن در بره . ماشین رو روشن کردم و به سمت آدرسی که لایلا گفته بود حرکت کردم .
زیاد دور نبود به همین دلیل سریع رسیدم . ماشین رو پارک کردم و به سمت کافه رفتم ، وارد
کافه شدم . لایلا رو دیدم ، واو با اون لباس س.ک.س.ی فوقالعاده شده بود 🤩 به نظر من
همینجوریشم زیبا بود با آرایش که ۱۰۰ برابر زیبا تر میشد 💋
لایلا : وای عشقم اومدی ❤
آدرین : بانوی من گفته بود بیام من نمی تونم رو حرف بانو حرف بزنم ایشون ملکه است .
( 🤮 )
لایلا : اوه عشقم 😍 بیا بشین .
آدرین : چشم بانو 😉
لایلا : اوه راستی آدرین زندونیش کردی ؟
آدرین : معلومه تو قلبمم بخوای دو دستی قلبم و بهت میدم 🫀
خب اینم از این دیگه وبلاگ درخشان رو حذف می کنم .
بای 👋