👑 شاهزاده گان کوچک 👑 p2
.
در این مدت فهمیده بودند که ثروتمندان این چیز ها را دارند. ولی غمی در دلشان بود پدرشون قرار بود به جنگ برود جنگی طولانی ولی خودشان نمی دانستند گمان میکردند به سفری کاری میرود گمان نمی کردند که ممکن است پدرشان دیگر بر نگردد.
جِیم و جِیمز در آنجا شنیده بودندکه کودکان نمیتوانند با هوای هند زندگی کنن ولی در واقع آنجا جنگ شده بود آنها مادران دلواپس که کودکانشان را به انگلستان فرستاده بودند و تو این فکر بودند نکنه کودکانشان بهشون نیاز داشته باشن هر هفته نامه های کودکانه ی شان را میخواندن دوقلو ها میدانستند که باید روزی از پدرشا جدا شوند که آن روز فرا رسید. بعد از چندی به آموزشگاهی عجیب رسیدند که سر درش نوشته شده بود آموزشگاه شبانه روزی خانم مین جیم و جیمز حس خوبی نداشتند چون آنجا عجیب بود وقتی وارد سالن اصلی شدند دکوراسیون داخلی آنجا خیلی عجیب بود خود خام مین هم عجیب بود
جیمز. بابا اینجا چرا اینقدر زشته من نمیخوام اینجا باشم
جیم. من هم نمیخوام از صاحب اینجا هم خیلی زشت و عجیب هست
پدر. عزیزانم من هم دوست ندارم شما را اینجا بزارم ولی مجبورم
جیم. خب ما رو با خودت ببر
پدر. نمیشود
جیمز. پس مارو ببر پیش عمه بتی
پدر. من نمیتونم خب چون عمه دیگه بین ما نیست
جیمز. چی عمه دیگه بین ما نیست
جیم. اون بهترین عمه دنیا بود بهترین
پدر. آره بهترین بود
خانم مین. شما باید جیم جیمز باشید شاهزاده گان کوچک ؟
جیم و جیمز. بله خودمون هستیم
خانم مین. از آشنایی با شما خوشبختم
جیم و جیمز. ماهم خوشحالیم😒
پدر. بچه ها دوست دارید میتونید برید داخل آموزشگاه رو بگردید
جیم و جیمز. چشم بابا
دوقلو ها آموزشگاه رو گشتن و از فضای داخلی آموزشگاه خوششان نیامده بود پس برگشتن تو این چند دقیقه آقای برنت از حساسیت ها و ظریف بودن و افکار متفاوت دوقلو ها توضیح داد بعد موقع خدا حافظی شد دوقل ها نیم ساعت پدر را در آغوش گرفته اند و بعد با چهره ای پراز اندوه پدر را بدرقه کردن چند روزی بعد رفتن پدر گذشت برای پدر نامه میفرستادند ولی جوابی که میگرفته اند دستخط پدر نبود گمان میکردند که پدر میگوید و دستیارش مینوشت ولی آن نامه از طرف کس دیگری بجای پدر بود که جیم و جیمز نبود پدر را حس نکنند تا پدر برگردد آن دست خط برای........
_________________________________________
این هم از این پارت