تو دلیل من برای بودنی❤️‍🔥p3

𝑬𝒍𝒊 𝑬𝒍𝒊 𝑬𝒍𝒊 · 1402/06/17 15:20 · خواندن 1 دقیقه

های گایز ، ببخشید کم فعالیت میکنم مهسا واقعا درگیر کار های وبلاگمم .

از زبون کارا : همونجوری توی بقلش بودم، حس خاصی داشت. بعد کم کم ولم کرد ولی انگار اصلا دلش نمی‌خواست این کار رو بکنه .

بعد که دایانا و جک بیدار شدن نشستیم کنار هم صبحونه خوردیم. بعد صبحونه دایانا من و کشوند توی اتاق و در رو بست. گفت: میبینم خانوم خانوما امروز عشق و عاشقی میکردن. گفتم: چی میگی اون فقط من و گرفت چون داشتم می‌افتادم.  گفت: اینو خو خودمم میدونم، ولی تو عاشقشی.  گفتم: نخیر اون فقط دوستمه و همکارم.  گفت: من خواهر تو هستم ، بعدشم خودم نامزد دارم ( نامزدش جک هست ) من تو رو میشناسم و میدونم چطور آدمی هستی . گفتم : حالا ولش کن . گفت باشه هر جور راحتی 🙁.