عشق باعث جنایت است 🖤💋P5
سلام دوستان اینم پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادت نره😘🙃
شروع داستان 📑 وقتی که همه داشتن وسایل ها رو جمع میکردن و میرفتن اداره پلیس آدرین اومد جلوم و با من شروع به راه رفتن کرد :خب مرینت دیگه میای اداره پلیس مگه نه؟مرینت خنده ای کرد:معلومه میام خیلی هیجان دارم که ببینم اونجا چه شکلیه 🙂 آدرین هم لبخند زد و پلکی زد :هر جور راحتی 😊 . وقتی داخل ماشین نشستیم آدرین کتش رو در آورد و به پشتی صندلی ماشین آویزون کرد و بدن ورزشکاریش معلوم شد حتی اون پیراهن آستین بلند و کراوات نمیتونست از جذابیت آدرین کم کنه 😍 مرینت به خودت بیا دختر این حرف ها چیه میزنی! بعد هم آستینش رو بالا زد و به سمت اداره پلیس راه افتادیم و خیلی نگذشته بود که ....آدرین:خب مرینت بعد از این تابستون چیکار میکنی ؟ . بعد به خودم اومدم :امممم خب بعدش قراره برم طراح بشم و لباس طراحی کنم که و با دنیای مد کنار بیام مثل مامان کلویی که اگه باهاش کار بکنم قاعدتا میتونم معروف بشم و به شغلی که دوست دارم برسم . بعد از اینکه رسیدیم آدرین کت خودش رو انداخت روی دوشش و رفتیم داخل بعد به یک دفتر رسیدیم که آدرین در رو باز کرد :خب مرینت به دفتر کارم خوش اومدی 😉 بعد هم رفت و کت خودش رو روی جا لباسی گذاشت و منم روی مبل توی اتاق آدرین نشستم آدرین :مرینت به نظرت اون اسمی که همسایه مقتول بهمون داد چه معنی میده؟ مرینت:خب ممکنه اسم یک رمز یا سازمان مخفی باشه یا کلی چیز های دیگه مثل اون شرکتی که اون رو تولید میکنه شاید با خودشون مواد مخدر زیر زمینی مبادله میکنن . آدرین :من الان دارم اون اسمی که روی چتر نوشته شده بود میگردم اسمش ...مرینت:تام ویلسان . آدرین:خودشه این اسم یکی از کسایی هست که 2 سال پیش دستگیر شده بوده و توی سازمان 12 زود یاک کار میکرده و کلی کار های خلاف دیگه. مرینت: بهتره بریم ازش بازجویی کنیم و دلیلش رو بفهمیم این که اسمش روی اون چتر قرمز داخل خونه مقتول بوده. دوباره با ماشین آدرین رفتیم به همون آدرسی که تام ویلسان زندگی میکرد آدرین چند بار در زد :پلیس پاریس لطفا در رو باز کنید . بعد یک مردی با چشم های پف کرده در رو باز کرد :بله کاری دارید ؟ مرینت:ما اومدیم ازتون چند تا سوال بپرسیم اجازه هست بیایم داخل؟ تام:معلومه . بعد هم در رو بست آدرین سمت گوشم خم شد :هر چیزی میاره نخورش معلوم نیست که توش چی باشه 🍵 سرم رو به معنی بله تکون دادم تام :خب سوالتون رو بپرسید اگه اینجوری هستم منو ببخشید دیشب تا صبح در حال کار کردن بودم ... خب میشه شروع کنیم ؟ آدرین :البته شما رمزی به اسم چتر قرمز میشناسید ؟ تام :البته من قبلا اونجا کار میکردم از کارم پشیمونم اونجا یک سازمان مخفی صادر کننده مواد مخدر بود و اسم هامون که رمزمون بود رو روی چتر مینوشتیم و هنوز هم اونجا مشغول به کار هستن و مواد مخدر به صورت قاچاق قبلا توی واشنگتن صادر میکردن که من بعد از استعفا م اومدم پاریس و اون ها هم همینطور چون کسب کارشون توی واشنگتن لو رفته بود و پلیس هم یک بار دستگیرشون کرده بود . بعد از اینکه من استعفا دادم یک نفر چترم رو دزدید و منم امروز که داخل اخبار خونه مقتول که پیدا کردید چترم رو دیدم (منظورش اینه توی اخبار دیده چی شده) احتمالا کار فرانسیس هست دیدم امروز توی اخبار که مُرده ، همش هم با همکاراش سر فروش مواد مخدر دعواش میشد . همه اطلاعاتم همینه ولی برای اینکه اطلاعات بیشتری به دست بیارید آدرسش رو براتون روی کاغذ مینویسم برید اونجا اطلاعات بیشتری به دست میارید . مرینت:از لطفتون ممنون من و همکارم دیگه از اینجا میریم . تام:از آشنایی با شما خوشحال شدم . وقتی که داخل ماشین نشستیم آدرین آدرس اونجا رو توی لپ تاپ سرچ کرد و دیدیم که درسته مرینت:آدرین من میرم و اطلاعات به دست میارم . آدرین نگاهم کرد:اصلا میدونی چقدر خطرناکه ممکنه بکشنت بهتره هر دومون باهم بریم .... چون نمیخوام آسیب ببینی . بعد هم سرشو بر گردوند و قرمز شد . یعنی آدرین منو دوست داره؟ وقتی که به اونجا رسیدیم زیر لباس هامون جلیقه ضد گلوله پوشیده بودیم اونجا حالت متروکه داشت که صدای تیر اندازی شنیدیم و آدرین دستمو کشید و افتادم توی بغلش و روی زمین خوابیدیم و آدرین دستش رو روروی سرم گذاشت ناشناس:اینجا چی میخوایید ؟آدرین :تیر اندازی رو متوقف کنید ما هم دنبال مواد مخدر هستیم . دیگه صدای تیر اندازی نمیومد و از پشت ماشین اومدیم بیرون مرینت:ما خودمون پلیس که نیستیم ما فقط دنبال مواد مخدر هستیم جولیان:خب نگران نباشید این هاهم مثل خودمون هستن اسمم جولیان هست بیاید با هم بریم پیش رئیس نِد. وقتی وارد کارخونه شدیم متروکه بود و به سمت اتاقی رفتیم گه قبلش یک نفر اومد بیرون :خب جولیان برو از اینجا به بعدش با من ، من رئیس اینجام و همینطور که میدونید اینجا سازمان مخفی چتر قرمزه و سوالی داشتین میتونم جواب بدم . مرینت:خب شما کسی به اسم فرانسیس میشناسید اون قبل از اینکه بمیره اینجا رو معرفی کرد .نِد :خب اون یکی از زیر دست هام بود و به من خیانت کرد و یک نفر رو فرستادم تا بکشتش ........ 4218 کارکترکارکتر لطفا هم لایک کنید و کامنت بزارید دوستای عزیزم 😘😘😘😘