💙Blue eyes 32💙
خعلی بد نیس انقد فعال شدم؟ از خودم مترسم
مرینت♡
چشم هامون رو باز کردیم از تعجب نمیتونستیم حرف بزنیم اتاق پر از بادکنک های صورتی و آبی بود
n: سوپرایزززز!!!
m: ا ای اینجا چه خ خبره؟
a: آ آره چه خبره؟
آلیا: اون بادکنک بزرگه رو بترکون!
ad: و ولی
J: زوددددد
m: ب باشه آدرین؟
ad: کار خودته
m: اوففف
سوزن روی میز رو برداشتم و نفس عمیقی کشیدم
میلن: زود باش دیگه
کلویی: بترکون، بترکون
سوزن رو فرو کردم توی بادکنک سوراخ شد و کاغذ رنگی های صورتی پخش شد خیلی خوشحال شدم آدرین هم که اومده بود و منو بغل کرده بود و توی هوا میچرخوندم
n: اهم؟
ad: بله، نینو؟
همونجوری که همه داشتیم میخندیدیم و شاد بودیم نینو با پوزخند گفت:
n: مرینت، یه بادکنک دیگه هم هست
من و ادرین هنگ کردیم
ad: برای چی؟
n: نمیخواین بدونین قل دیگه دختره یا پسر؟؟
m: دو قلوئن!؟ آدریننننننن!!!!
ad: من میترکونمش
سوزن رو فرو کرد توی بادکنک دوم ایندفعه کاغذ ها آبی بودن
گابریل: آخ جون نوه!!!!
m: آدرین به حسابت میرسم
ad: اههه عشقم نگو دیگه
رز: آخ جون مارک و آماندااااا
کلویی: میدونستمممم ایوللللل
m: خل ها
به هر حال اونشب شب خیلی خوبی بود . . .