روزی که عشق به دنیا آمد ❤️ و مرد 🖤 p9

Hantr ✨ Hantr ✨ Hantr ✨ · 1402/06/12 15:56 · خواندن 3 دقیقه

ببخشید نتونستم منحرف بزارم چون مهسا موقت می‌کنه 

اما بجاش این پارت  ............. یوهاهاهاهاهاهاهاها 😈😈😈

سلام 👋🏻😁

بریم برای رمان ✍🏻😉


ادرین #

الا داریم سخت تمرین میکنیم ولی هر روز که میگذره لبای مرینت عاشق ترم می‌کنه 👄 اونا خیلی وسوسه کنندس 

اما نه من هنوزم عاشق کاگامی ام 😔 آره همینه

مرینت دوست صمیمی منه و کاگامی عشقم 🥰

درسته که اون مرده ولی من هنوز هم دوسش دارم 🥹🥹

خسته و کوفته از تمرین اومدم و رو مبل ولو شدم 🛋️

 

م : آدرین بیا بریم  بیرون قدم بزنیم🥺

آ : الان شبه بزار برا صبح  🥱

م : پس باید ظرفارو خودت بشوری 😌

آ : آماده شو بریم 🤣🤦🏼

مرینت # 

رفتم توی اتاقم لباس کراپم که تا بالا ی شکمم بود پوشیدم روش هم کاپشن خوشگلم 😊

 

یه دامن کوتاه خوشگل پوشیدم که تا بالای زانو هام بود 

شروع کردم به آرایش کردن وای خیلی خوشگل شدم 💫

 

میخام ادرینو عاشق خودم کنم 😘

رفتم بیرون آدرین داشت با تعجب نگام میکرد 

م : بریم 

ا : آره بریم 

سوار ماشین شدیم اهنگ گذاشت خیلی قشنگ بود 

 

کنار یه بستنی فروشی وایسادم پیاده شدم 🚶🏼

آ: من میرم بستنی میگیرم میام  رو صندلی بشین 🪑

رفتم نشستم  اون جا خیلی خَلوت بود  میز کنار م چند تا پسر بودن 

اومدن سمتم داد زدم آدرین ..... آدرین 

پ: جون آروم باش کاریت نداریم

داشتن به ک. ..... و س...... هام نگاه میکرد ن یکیشون دستشو دور کمرم حلقه زد 

 که آدرین 

ا : اومد مرینت چیه ؟

یا دیدن پسرا که داشتن منو اذیت می کردن اصبانی شود 😡😡😡

اونا تا آدرین رو دیدن فرار کردن 

بستنی خوردیمو سوار ماشین شدیم 🚗 

همش هق هق میکردم 😢😢

آ : (داد زد ) الان چکار کنم باهات 🔥

م: ب ..بخشید😭

آ : نگو ببخشید بگو چکار کنم 😡

م : ب .... ب... ببخشید 😭

 

رسیدیم خونه رفتم داخل اتاقم روی تخت😯

ادرین اومد داخل جلوم وایساد

پاهامو آوردم بالا و چسبوند به سرم 

دیدم ادرین زول زده به دامنم که یادم اومد زیر دامنم 

شو...رت نپوشیدم و وسط پاهام بازه 😖

و آدرین میتونه ک ...... م رو ببینه خوشکم زد 😳 

دستش رو گذاشت روی ک ....... 😰

سریع پاشدم رفتم توی دستشویی نباید بزارم این کارو بکنه

 

اومدم بیرون ادرین جلوم وایساد بود خجالت کشیدم 😧

آ : ببخشید یکم یکم جوگیر شدم 😓

م : باشه ولی دیگه این کارو نکن 😟

خیلی استرس داشتم 3 روز دیگه با سیاه پوش مبارزه داریم و هنوز آماده نیستیم😮‍💨

آدرین سریع اومد داخل اتاقم خیلی استرس داشت و نفس نفس می زد 😨

م : چی شده ؟ 😰😰

آ : لوکا.....لوکا ....😰😰


خوب این پارت تموم شد

اما پارت بعد پارتیه که خیلیا منتظرش بودین تا میتونید برای پارت بعد آدم جمع کنید اون پارت مثل هیچ کدوم از پارتای وبلاگ نیست 😰😰 مریت قرار توی پارت بعد با سیاه پوش روبه روشه کارت باز احضار میشه مرده ها از قبر بیرون میان و کلی اتفاق می افته 😰😰

برای پارت بعد 30 کامنت و 25 لایک 

( برچسب هم ساختم ) 

بای 💋❣️🫰🏻