FHE FUTURE💙P7

MÆŘÝM MÆŘÝM MÆŘÝM · 1402/06/12 14:29 · خواندن 1 دقیقه

بپر ادامه 

مرینت ارام دفترچه خاطرات فیلیکس را ورق میزد او مشتاقانه در حال خواندن دفترچه بود 

______________________________________________

24/اکتبر/1387

فیلیکس ارام پله های سرد عمارت را طی کرد او به سمت اتاق ادرین گام برداشت و دستان پوسیده اش را به در کویید 《ادرین داداش درستش کردم》چند لحظه بعد درب اتاق باز شد 《تو نمیتونی چطوری درستش کردی 》ادرین تمرکزش را روی دستان خونین فیلیکس قرار داد 《چرا دستات؟》فیلیکس ادرین را در اغوش گرفت 《چیزی نیست تموم شد اون دیگه مرده 》ادرین ارام و سلانه سلانه از طبقه دوم به پایین امد و به جنازه او روبه رو شد ..

______________________________________________

اشکی از شیشه های چشمان مرینت سرازیر شد او ارام از کتاب خانه بیرون امد و دفترچه را در جیبش مخفی ساخت او ارام و سلانه سلانه به سمت اتاقش قدم برداشت و وارد اتاقش در عمارت اگرست شد و روی تخت صورتی و نرم و گرمش دراز کشید و ارام چشمانش سیاهیی رفت

____________♡♡♡♡♡♡♡♡♡_______________

مرینت و کلویی ارام از درب حیاط عمارت بیرون امدند و به سوی مدرسه حرکت کردند در راه مدرسه دختری با پوست پری گون و زیبا با موهای شیرشکری و طلایی با تکه ای از مو هایش که ابی اطلسی و صورتی بود برخورد کردند 《سلام میگم اسمت چیه 》دختر مو طلایی رو به کلویی کرد《اسمم زوییه تازه به اینجا اومدم 》مرینت لبخندی زد《خوش اومدی میخوای با من و کلوی و الیا بیای 》زویی لبخندی مملو از شادی زد 《حتما خوشحال میشم 》......

♡♡♡♡◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇♡♡♡♡

خب تموم شد اینم از پارتی که منتظرش بودید 💙

لایک و کامنت یادتون نره💙💜

بای بای💜💙