عشق بچگی s4 p4

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/06/12 11:55 · خواندن 1 دقیقه

.

مرینت. اومدم

امیلی. کی بود

مرینت. آدرین 

امیلی. چی میگفت

مرینت. امروز کلی کار سرش ریختن میاد ناهار میخوره باز میره

امیلی. ببینم پوشک اونجا چیکار میکنه

مرینت. 😳😁 عه واس یکی از دوستامه برای بچشه جا گذاشت. ام من برم میخوام برای امشب تنقلات بگیرم 

امیلی. باشه

آدرین. کجا بودی بچه دوباره خراب کاری کرد 

مرینت. بلد نیستی بچه نگه داری  تا من عوضش کنم برو چنتا تنقلات برا امشب بگیر

آدرین. چرا

مرینت. اینو بهونه کردم اومدم بیرون

یکساعت بعد

مرینت. کجا بودی مامانت نگرانم میشه اوف

امیلی. کجا بودی 

مرینت. مغازه ها بسته بودن رفتم اون ور شهر

امیلی. باشه تو گفتی منم باور کردم

مرینت. وای

امیلی. چیشد

مرینت. غذام نسوزه یه موقع من برم

امیلی. از بچگی همین جوری بود از سوال جواب در میرفت

آدرین. 

حدود سه ساعتی با بچه بودم تو اتاق که مرینت بهم پیام داد بیام داخل خونه منم رفتم ناهار خوردم برگشتم دیدم بچه نیست

آدرین. وای بچه کجاست مرینت بفهمه سکته میکنه 

یهو صدای بچه اومد رفتم دیدم قل خورد رفت زیر میز گرفتمش رفتم شرکت 

خانم مارتی (منشی). وای دخترتون هستن

آدرین. بله (البته هیچ کس به غیر آدرین و خانوادش کشی نباید میدونست بچه خودشون نیست همه فکر میکردن آدرین و مرینت بچه دار شدن)

خانم مارتی. خداوند حفظش کند(🤣🤣🤣🤣🤣)

آدرین. ممنون

یه چند ساعتی گذشت که کاگامی زنگ زد

آدرین. الو سلام خواهرم

کاگامی. کجایی بیا خونه دیگه

آدرین. دارم میم تو ماشینم

کاگامی. باشه

بیب

فیلیکس. چی گفت

کاگامی. داره میاد 

یه مقدار گذشت و آدرین رفت خونه

همه غیر از مرینت. این بچه کیه؟ (قیافه آدرین 😳)

________________________________________

اینم از این پارت