رمان 💞 عشقی جدید 💞 پارت 6

M.A M.A M.A · 1402/06/10 17:37 · خواندن 1 دقیقه

من آمده ام وای وای من آمده ام 😐 .... بچه ها من یه چند روزی مریض بودم ولی امروز

خوب شدم و اومدم پارت بدم 🥳

برو ادامه 👇

 

 

از زبان آدرین #

لایلا : وای آدرین 😍

همینجوری داشت واسم عشوه میرفت که یکی گفت : 

آدرینننننننننننننن 

وای خدا این اینجا چیکار میکنه . همینجوری داشت سمتم میدوید که رسید .

کلویی : هههه ( نفس کشید ) ... وای آدرین عشقم اینجا چیکار میکنی ( نگاهش افتاد روی

 لایلا ) هیییی تو به چه حقی روبه‌رو ی عشق من نشستی 😤

لایلا : کلویی ولم کن حوصله ی تو یکی رو ندارم ( لایلا خواهر ناتنی کلویی و زویی هستش )

زویی : کلویی بیا بریم زیاد چیز مهمی نیست . ( آروم و مظلوم )

لایلا و کلویی باهم : تو یکی ببند ( با داد )

تمام مردم نگاهشون روی ما بود . ولی خدایی اون دختر مظلوم خیلی خوشگل بود 😃😃😃

فکر کنم دوباره عاشق شدم ☺☺ داشتن همینجوری باهم دعوا می کردن .

بدون اینکه کسی شک کنه از رستوران زدم بیرون ، سوار ماشین شدم و راه افتادم .

توی راه همش فکرم درگیر اون دختر مظلوم ای که توی رستوران بود ، بود .

دختری جوان که جلوی موهاش صورتی و عقب موهاش بلوند بود ، بهش می‌ خورد ۲۳ _ ۲۲

سالش باشه .... 

 

 

 

 

بچه ها می خوام مصاحبه کنم ، بنظرتون با کی مصاحبه کنم ... فقط من با ( ار ام ) مشکل

دارم ازم نخواین باهاش مصاحبه کنم . 

شرط پارت بعد : ۱۵ لایک و ۱۰ کامنت 

سعی کردم زیاد باشه .

بای 👋