رمان 💞 عشقی جدید 💞 پارت 6
من آمده ام وای وای من آمده ام 😐 .... بچه ها من یه چند روزی مریض بودم ولی امروز
خوب شدم و اومدم پارت بدم 🥳
برو ادامه 👇
از زبان آدرین #
لایلا : وای آدرین 😍
همینجوری داشت واسم عشوه میرفت که یکی گفت :
آدرینننننننننننننن
وای خدا این اینجا چیکار میکنه . همینجوری داشت سمتم میدوید که رسید .
کلویی : هههه ( نفس کشید ) ... وای آدرین عشقم اینجا چیکار میکنی ( نگاهش افتاد روی
لایلا ) هیییی تو به چه حقی روبهرو ی عشق من نشستی 😤
لایلا : کلویی ولم کن حوصله ی تو یکی رو ندارم ( لایلا خواهر ناتنی کلویی و زویی هستش )
زویی : کلویی بیا بریم زیاد چیز مهمی نیست . ( آروم و مظلوم )
لایلا و کلویی باهم : تو یکی ببند ( با داد )
تمام مردم نگاهشون روی ما بود . ولی خدایی اون دختر مظلوم خیلی خوشگل بود 😃😃😃
فکر کنم دوباره عاشق شدم ☺☺ داشتن همینجوری باهم دعوا می کردن .
بدون اینکه کسی شک کنه از رستوران زدم بیرون ، سوار ماشین شدم و راه افتادم .
توی راه همش فکرم درگیر اون دختر مظلوم ای که توی رستوران بود ، بود .
دختری جوان که جلوی موهاش صورتی و عقب موهاش بلوند بود ، بهش می خورد ۲۳ _ ۲۲
سالش باشه ....
بچه ها می خوام مصاحبه کنم ، بنظرتون با کی مصاحبه کنم ... فقط من با ( ار ام ) مشکل
دارم ازم نخواین باهاش مصاحبه کنم .
شرط پارت بعد : ۱۵ لایک و ۱۰ کامنت
سعی کردم زیاد باشه .
بای 👋